منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

وداعی که ملائکه نیز تاب آن را نیاوردند


از سخت ترین لحظاتی که بر امیرالمومنین علیه السلام و فرزندان مطهرش گذشت آن شبی بود که پدر با بغض خفته در گلو ، پیکر بی جان مادر  داغدیده و صدمه خورده را غسل می داد و با قلبی سوخته بر مصایب او آرام آرام اشک می ریخت. اینکه در آن ساعات سخت و جانسوز چه بر این خانواده تنها گذشت از پرسوزترین فرازهای تاریخ است قلم و زبان از ذکر آن و عقلها از درک آن عاجزند.

در نوشته حاضر برآنیم تا به کمک گزارشهای رسیده خود را به منزل امیرالمومنین علیه السلام رسانده و در گوشه ای از حیاط آن بیت وحی مأوی بگیریم و بنگریم بر احوال باغبانی که یاس کبود خود را در مقابل دیده غنچه ها شستشو می دهد و این جمع تنها مراقبند تا کسی از قصه پر غصه آنها با خبر نشود.

شیخ ماجد ناصر الزبیدی در کتاب خود (1) با تکیه بر منابع روایی و تاریخی آن لحظات را اینگون ترسیم می کند:

پاسی از شب گذشته بود و چشمها در خواب بودند. امیرالمومنین علیه السلام برخاست تا به وصیتهای فاطمه علیهاالسلام عمل کند. امام علیه السلام آن بدنی را که از جور مصیبتها مانند هلال ماه نحیف و خمیده شده بود به محلی منتقل کرد که بتواند اعمال غسل و کفن و آداب اسلامی را انجام دهد.

جسم مطهر آن بانو را در محل غسل دادن قرار داد و چون بانوی دو عالم وصیت کرده بود، از جدا کردن لباسهای او خودداری کرد و همانگونه که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را از روی پیراهن غسل داده بود در مورد این بانو هم به همان روش عمل کرد.

اسماء‌ بنت عمیس برای امیرالمومنین علیه السلام آب می آورد تا حضرت با آن بدن را غسل دهد.

در برخی نقلها آمده است:

امیرالمومنین علیه السلام به امام حسن و امام حسین علیهماالسلام فرمود که آنها آب بیاورند و جز این چند نفر کس دیگری در آنجا نبود:

امیرالمومنین، حضرت حسن و حسین علیهم السلام، زینب و ام کلثوم علیهماالسلام، فضه و اسماء بنت عمیس.

بعد از کفن، نوبت به نماز رسید که این کار بعد از تشییع صورت گرفت. کفن و تشییع و نماز و دفن آن حضرت طبق وصیت انجام گرفت ؛ ‌یعنی شبانه ، در سکوت و به دور از چشم و گوش نااهلان و نامحرمانی که مستقیم یا غیر مستقیم شریک در جنایتی بودند که در حق این شهیده روا شده بود

پس از آنکه کار غسل به پایان رسید امیرالمومنین علیه السلام بدن مبارک را به روی پارچه های کفنی منتقل کرد و بعد با حنوطی آسمانی آن حضرت ر ا حنوط کرد.

امیرالمومنین علیه السلام در این باره می فرماید: «فاطمه را با باقیمانده حنوط رسول خدا حنوط کردم، و بعد او را در میان کفن نهادم و پیش از آنکه گره های کفن را محکم کنم اهل منزل را صدا زدم که یا ام کلثوم! یا زینب! یا سکینة!  یا حسن! و یا حسین! هلّموا ؛ بشتابید و با مادرتان وداع کنید و از وجودش توشه بگیرید که این جدایی را وصال در بهشت خواهد بود» ؛‌ یعنی دیدار به قیامت.

حسن و حسین علیهماالسلام جلو آمدند و گفتند: «مادر جان سلام ما را به جدمان رسول خدا برسان و به او عرض کن که ما بعد از شما در دنیا یتیم و بی کس شدیم. سپس هر دو خود را روی سینه مادر انداختند».

امیرالمومنین علیه السلام در ادامه این نقل می فرماید:

«انی اشهد الله انها قد حنت و انت و مدت یدیها و ضمتهما الی صدرهما ملیا؛ خدا را شاهد می گیرم که دیدم وقتی فرزندان زهرای اطهر خود را روی بدن بی جان مادر انداختند فاطمه ناله زد و دستها را از کفن خارج کرد و دو فرزند خود را به سینه چسباند.

و اذا بهاتف من السماء ینادی؛ در این هنگام شنیدم که ندا دهنده ای از آسمان صدا می زند:

یا اباالحسن ارفعهما عنها ؛ علی جان! حسن و حسین را از روی بدن زهرا بلند کن.

فلقد ابکیا و الله ملائکة السماء؛ به خدا قسم ملائکه آسمان طاقت دیدن این صحنه را ندارند و بر آن اشک می ریزند.

پس من هم آن دو را بلند کرده و گره های کفن را بستم».

حسن و حسین علیهماالسلام جلو آمدند و گفتند: مادرجان سلام ما را به جدمان رسول خدا برسان و به او عرض کن که ما بعد از شما در دنیا یتیم و بی کس شدیم. سپس هر دو خود را روی سینه مادر انداختند

بعد از کفن، نوبت به نماز رسید که این کار بعد از تشییع صورت گرفت. کفن و تشییع و نماز و دفن آن حضرت طبق وصیت انجام گرفت؛ ‌یعنی شبانه، در سکوت و به دور از چشم و گوش نااهلان و نامحرمانی که مستقیم یا غیر مستقیم شریک در جنایتی بودند که در حق این شهیده روا شده بود.

برای تشییع کسانی که به آن حضرت ظلم کرده و در برابر تضییع حق او سکوت کرده و به نحوی با حکومت همراه شده بودند خبر نشدند و در بی خبری ماندند و تنها کسانی برای تشییع بانوی دو عالم خبر شده و شرکت کردند که پای غدیر ایستادند . نام این افراد اینگونه نوشته اند:

سلمان، عمار بن یاسر،‌ ابوذر غفاری،‌ مقداد بن اسود،‌ حذیفة، عبدالله بن مسعود، عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، عقیل بن ابی طالب، زبیر، بریدة،‌ و تعدادی از بنی هاشم.

بعد از تشییع، نماز به امامت امیرالمومنین علیه السلام بر پیکر پاک آن بانو برگزار شد.

بعد از نماز، امیرالمومنین علیه السلام به همراه عباس و فضل و نفر چهارمی پیکر نحیف زهرا علیهاالسلام را تا کنار قبر حمل کردند و امام علی علیه السلام وارد قبر شد و همسر مظلومه و شهیده اش را به خاک سپرد.

سلام و درود خدا بر آن بانو و اهل بیت عصمت و طهارت و لعنت خدا بر دشمنان و کسانی که در حق آنها ظلم کردند و جفا روا داشتند.

 

 پی نوشت:

1) 500 سوال حول السیدة فاطمة الزهراء، صص 513- 516. 


نسب امام زمان(عج)


نسب امام زمان(عج)

 

 


مهدی منتظر از اولادامام حسین(ع)

محدثین شیعه و سنّی، روایات متعددی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل کرده‌اند که حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسین ـ علیه السلام ـ است از جمله:


1. شیخ صدوق به روایت عبدالرحمان بن سَمره از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در یک حدیث طولانی که صفات امام علی ـ علیه السلام ـ و حسنین ـ علیهم السلام ـ را بیان داشته نقل کرده است که:
 

«حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ دو امام و سید اهل بهشت هستند. و 9 امام از نسل حسین ـ علیه السلام ـ امام این امت است. که نهم آن قائم امت بوده و زمین را از قسط و عدل پر می‌کند...[1] هم چنین شیخ صدوق سی و هشت حدیث با سندهای مختلف در این مورد بیان کرده است.
 

و باز شیخ صدوق از امام حسین ـ علیه السلام ـ پنج حدیث نقل نموده که آن حضرت فرموده است، امام قائم از فرزندان من می‌باشد که از آن جمله می‌توان به روایتی اشاره کرد که عبدالرحمان بن حجاج از امام صادق ـ علیه السلام ـ و او از پدر بزرگوارش امام باقر ـ علیه السلام ـ و وی از امام سجاد ـ علیه السلام ـ نقل کرده که امام حسین فرموده است: نهم از فرزندان من، سنتی از حضرت یوسف و موسی بن عمران را به همراه دارد. او قائم اهلبیت ما است و او صاحب غیبت است.[2]


2. حافظ محمد گنجی شافعی (م 685) روایات متعدد به سندهای مختلف از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده است که از جمله، به روایت از حذیفه این گونه بیان می‌کند که حضرت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اگر از دنیا باقی نماند مگر یک روز، خداوند در آن روز مردی را بر می‌انگیزد که اسمش اسم من و خلقش خلق من است و مردم بین رکن و مقام با او بیعت کنند... جناب سلمان (ره) برخاست و فرمود: یا رسول الله از نسل کدام یکی از فرزندان شماست؟» حضرت اشاره به امام حسین ـ علیه السلام ـ کرده و دست روی بازوی او گذاشت و فرمود: «از نسل این فرزندم می‌باشد.»[3]


3. ابراهیم بن محمد جوینی شافعی، به همین مضمون [4] روایتی را نقل کرده است.
4. علاء الدین متقی، هندی (م 977) با سندهای متعدد نیز به همین مضمون روایتی را نقل کرده است.[5]
5. علی بن محمد مالکی مشهور به ابن صباغ (م 652) این روایت را ذکر کرده است.[6]


بنابراین، از روایات فوق به دست می‌آید، که حضرت مهدی (عج) از نسل امام حسین ـ علیه السلام ـ است نه از امام حسن ـ علیه السلام ـ .نکته: شاید در روایات که آمده است پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرموده است حضرت مهدی (عج) از نسل حسین ـ علیه السلام ـ است و یا در بعضی از روایات دیگر آمده که از نسل امام حسن ـ علیه السلام ـ است. اشاره به این است که چون مادر امام محمد باقر ـ علیه السلام ـ دختر امام حسن ـ علیه السلام ـ می‌باشد. و از این طریق نسل حضرت مهدی (عج) به امام حسن ـ علیه السلام ـ نیز می‌رسد. بنابراین، هیچ گونه منافاتی ندارد که حضرت مهدی از طریق امام حسین ـ علیه السلام ـ از نسل فرزند پسری، و از امام حسن ـ علیه السلام ـ از نسل فرزند دختری باشد[7].
 

مادر:
مادر آن جناب را به نامهای متعددی معرفی نموده اند: مانند نرجس، صیقل، ریحانه، سوسن، خمط، حکیمه، مریم و این تعدد اسم بی وجه نیست[8] زیرا: فرزند امام حسن ـ علیه السلام ـ در محیطی بسیار خطرناک تولد یافته زیرا خلفای بنی عباس و حتی بعضی از بنی هاشم به وسیله مأمورین خود از خانه های علویین مراقبت کامل به عمل می آوردند. از اینرو از جانب خداوند تمام پیش بینی های لازم به عمل آمد: اولاً چنان که در روایات است آثار آبستنی در مادرش ظاهر نشد ثانیاً امام حسن ـ علیه السلام ـ برای مراعات احتیاط نام آنجناب را برای کسی فاش نکرد، ثالثاً در حین وضع حمل جز حکیمه خاتون و بعضی از کنیزان کسی حضور نداشت و این خود نیز در تعدد اسامی بی اثر نبوده است.[9]


امادرباره «ملیّت» مادر امام نیز دو قول عمده وجود دارد که عبارتند از:
 

الف) مرحوم کلینی می نویسد: مادر قائم (عج) کنیزی از «نوبه» استان شمالی سودان بوده است.[10]
 

ب) مرحوم صدوق مطابق روایتی او را «ملیکه» دختر «یشوع» پسر قیصر روم و مادرش را از حواریین مسیح می داند که توسط نیروهای اسلامی به اسارت در آمد و به صورت کنیز در معرض فروش قرار گرفت و به واسطه فرستاده امام هادی ـ علیه السلام ـ از بازار برده فروشان بغداد خریداری شد و به محضر امام هادی ـ علیه السلام ـ در سامرا فرستاده شد.»[11]
 

که قول مشهور نیز همین است (و مرحوم صدوق هم آنرا بیان کرد) و مادر حضرت را نرجس خاتون می دانند وتردیدی نیست
در این که «نرجس» مادر صاحب الامر (عج) خانم والامقامی بوده است زیرا شایستگی و پاکی او مورد تأیید بوده است چگونه می توان عظمت روحی و معنوی او را کتمان کرد و یا در آن شک کرد در حالی که حضرت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و حضرت علی ـ علیه السلام ـ و صادقین ـ علیهما السلام ـ او را بهترین و سیده کنیزان می خوانند.
 

و حکیمه «عمه امام عسکری ـ علیه السلام ـ » که خود از بزرگ بانوان خاندان امامت است، مادر بزرگوار امام زمان را بانوی خود و بانوی خاندان خویش می خواند و خود را خدمتگزار او می دانست.[12] به یقین اگر آن بانوی گرامی(نرجس) از امتیازات والایی بهره مند نبود هرگز آن معصومین با عظمت، او را این چنین مدح نمی کردند و او را با واژه های «بهترین» و «سیده» توصیف نمی کردند و هرگز حکیمه خاتون، اینهمه اسم گل را (ریحانه، سوسن و...) بر او نمی نهاد و او را به این اسامی نمی خواند.
 

---------------------------------

[1] . ابی جعفر محمد بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین، وتمام النعمه، ج 2، باب 24، ص 282، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1363.
[2] . همان، ج 2، باب 30، ص 328.
[3] . محمد گنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، طبع مؤسسه اعلمی مطبوعات، بیروت، 1977 م.
[4] . شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد جوینی شافعی، فراید السمطین، ج 2، باب 35، مؤسسه طبع و نشر، بیروت، طبع اول، 1978 م.
[5] . علاء‌الدین متقی هندی، کنز العمال، مؤسسه الرساله، بیروت، 1979.
[6] . علی بن محمد مالکی مشهور به ابن صباغ، الفصول المهمه، منشورات اعلمی، تهران.
[7]- (لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ف 2، ب 9، ح 1، مؤسسه السید المعصومه، قم، 1421 هـ).
[8] . برخی از محققان می نویسند امکان دارد نام اصلی او همان «نرجس» بوده باشد و اسامی دیگر به جز «صیقل» را بانوی او «حکیمه» دختر امام جواد ـ علیه السلام ـ به او داده باشد زیرا در آن زمان کنیزان را برای خوش آمدگویی به اسامی گوناگون می خواندند و نرجس و ریحانه و سوسن همه اسامی گل ها هستند و صدوق نیز روایتی را نقل می کند که این احتمال را تقویت می کند.
درسنامه تاریخ عصر غیبت، آقائی، جباری، عاشوری و حکیمی، دفتر تحقیقات و تدوین کتب درسی مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ شریعت قم، ص 29.
[9] . ابراهیم امینی، دادگستر جهان، انتشارات شفق، چاپ قدس، ص 113-114.
[10] . کافی، ج 1، ص 323 .
[11] . کمال الدین، ص 317 .
[12] . مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، مؤسسه امام صادق ـ علیه السلام ـ ، چاپ سیزدهم. ص 66، درسنامه تاریخ عصر غیبت، ص 30.

سال نو مبارک


فرا رسیدن  نوروز و سال نو را شاد باش میگویم.

اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال

این فکر را به یادمان می آورد. پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند . . .

برایتان تندرستی و نیکروزی

در سال نو آرزو دارم.

باشد که سالی سرشار از شادی

و کامروایی داشته باشید.


http://marshal-modern.ir/Archive/27146.aspx



******************************



کاش می شد ...

 

http://s1.picofile.com/file/7327073973/Imam_Mahdi_aj2.jpg

 

 

در شادی و غم به یادتان می مانیم

هر عید به یادتان دعا  می خوانیم

 

آقای دلم! سید من! مهدی جان!

ما «أحسن حال» را شما می دانیم

 

کاش می شد امسال عید را در کنار پرنور ترین ستاره باشیم ، همان که نورش چشم ها را خیره می کند ، همان که منتظرش هستیم ، همان که اگر بیاید عید واقعی ماست،شادی واقعی ماست . کاش می شد بیاید ، کاش می شد دعای تحویل سال را در کنار او بخوانیم ، ای کاش ...


کاش می شد همه ی ستاره های پرنور ، عید را پیش ما می گذراندند ، البته آن ها جایشان بسیار خوب است ، ولی کاش می آمدند و دنیای تاریک ما را کمی روشن تر می کردند . کاش می شد آدم های امروز هم مثل همان ستاره های پرنور می فهمیدند ما برای چه به این دنیا آمده ایم ، کاش می شد امروزی ها هم معنی این بیت شعر را درک می کردند که می گوید :
 

 

ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

 

 

هزاران "کاش می شد" در ذهنم است ولی شاید برای امروزی ها بسیاری از آن ها مضحک باشد . برای امروزی ها فقط  پول مهم است ، فقط  مهم این است که پول داشته باشند تا بند کفششان را با دکمه ی لباسشان ست کنند .


کاش می شد برای عید عوض اینکه به فکر عوض کردن و نو کردن خانه و لباس خود باشیم ، کمی به فکر نو کردن و عوض کردن خودمان باشیم ، ولی حیف که نمی توانیم .


این جمله که « به فکر عوض کردن خودمان باشیم » برای امروزی ها یک شعار است ،یک جمله ی شعاری بیش نیست ، ولی اگر کمی این جمله را با ادراک خود می سنجیدیم ، می فهمیدیم که چه معنای بزرگی درون خود دارد ، اگر معنای این جمله را می فهمیدیم ، در دنیای امروز هم ستاره های پرنور بودند ، همت ها ، مطهری ها ، بهشتی ها ، باقری ها ، فکوری ها بودند .
 

 

ولی افسوس ، هنوز هم معنای این جمله را درک نکرده ایم ، افسوس ، افسوس ....

 

 

 

 

 نوروز‌‌ روزی است که قائم ما حضرت مهدی (عج) ظهور خواهد کرد

 و هیچ نوروزی نیست مگر اینکه ما اهل بیت به انتظار فرج نشسته ایم
 

 امام صادق (ع) وسایل الشیعه ..


 

عید حقیقی را کسانی درک میکنند که با یک چشم بر گذشته بگریند و با چشم دیگر به آینده لبخند بزنند.

بیایید تو این سال جدید بیشتر دعاهامونو اختصاص بدیم به فرج آقامون.

 

به خدا امام زمان خیلی غریبه...


 

امام زمان که از سنی ها و وهابی ها و مسیحی ها انتظار نداره برای فرجش دعا کنند.

از منو توی بچه شیعه انتظار داره ...


 

به امید اون روزی که  تو تقویم- تعطیل رسمی اعلام بشه به مناسبت فرج آقا...

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 



http://s2.picofile.com/file/7327052896/120594722054.jpg



شد ربیع الاول و خوش رنگ و بو دارد ربیع

از بهار و عیش و مستى گفتگو دارد ربیع

عید زیباى برائت از عدو دارد ربیع

عید میلاد دو دلدار نکو دارد ربیع

 

میلاد آینه مهربانی‏ها، خاتم پیامبرن، رحمت زمین و آسمان، بر پیروان یکتاپرستش مبارک باد!



دلا میلاد ختم المرسلین است                                فروغ آسمانی در زمین است

محمد مهر ظلمتْ ‏سوز آمد                                     شب یلدای ما را روز آمد

 

محمد با بشارت آفتاب و سخاوت مهر می‏آید، تا سرشارمان کند از آیه‏های آبی آسمان و ما حضور متبرکش را در کوچه‏های آینه‏بندان، مکرر می‏کنیم.

او می‏آید تا آیین آفتاب، ماندگار شود.

امام صادق علیه السلام: ایمان انسان کامل نمى گردد مگر آن که چهار خصلت در او باشد: اخلاقش نیکو باشد، نفس خود را سبک شمارد، کنترل سخن داشته باشد، اضافى ثروتش ـ حقّ اللّه و حقّ النّاس ـ را بپردازد

صدای بال و پر جبرئیل می‏آید                                شب است و ماه به آغوش ایل می‏آید

نگاه آمنه از این به بعد می‏خندد                                   چرا که معجزه‏ای بی‏بدیل می‏آید

     لباس خاطره را از حریر عشق بدوز                                  حلیمه! نزد تو فردی اصیل می‏آید

 ************

انقلاب علمی من بود عاشورای دیگر                        باز شد از آن به اهل معرفت دنیای دیگر

دهر شد از نور علمم جنة الاعلای دیگر                     علم پیدا کرد از قدر و جلالت جای دیگر

 





تو کیستی؟

204104241768821637114198207131661844633185.jpg (1024×768)


سیدی مدح تو گویم که تو ممدوح خدائی

ششمین حجت حق نجل رسول دو سرائی

صادق الوعدی و مصداق صداقت همه جائی

مخزن علم خدا مشعل انوار هدائی

گوهـر پنج یـم نور و یم شش دُرِ نابی

همدم پنج رسـل همسخن چارکتابی

علم چون سایه به هر عصر به دنبال تو آید

حلم پیش گل لبخند تو آغوش گشاید

روی نادیده‌ات از چشم همه دل برباید

که تواند که تو را غیر خدا مدح نماید؟

مگر از چشمه عرفان دهن خویش بشویم

تـا توانـم سخـن از جابـر حیان تو گویم

دانش خلق بوَد قطره‌ای از بحر کمالت

حسن غیب ازلی جلوه‌گر از مهر جمالت

عرشیان یکسره زانو زده در پیش جلالت

ملک و جن و بشر را عطش جام وصالت

همـه گوشنـد کـه گیرنـد تجـلاّ ز کـلامت

همه مشتاق سخن از لب جانبخش هشامت

مؤمن طاق تو بر طاق سپهر است ستاره

بوبصیر تو بصیرت به بشر داده هماره

چشم هارون درت لاله برآرد ز شراره

دو درخشان دُرِ ناب تو هشام است و زراره

مکتب دهر دگر مثل تو استاد ندارد

تـا که شاگرد همانند ابوحمزه بیارد

توئی استاد و اساتید جهان آینه‌دارت

بوده شاگرد در ایراد سخن چار هزارت

تا لب خویش گشائی همه بی صبر و قرارت

باغبانی و نکویان همه گل‌های بهارت

جلوه‌گـر در فلک، علم سـه خورشید منیرت

«شیخ طوسیِ»تو و«مجلسی»و«خواجه نصیر»ت

«شیخ انصاری»یک شاخه گل از باغ کمالت

زهی از «شیخ مفید» تو و آن بحر زلالت

«کافیِ» «شیخ کلینی» است فروغی ز جلالت

«مرتضی» و «رضی» استاد اصولند و رجالت

«ابن طاوس» تو در مکتب توحید درخشد

تـا قیـامت بـه دل و دیـده ما نور ببخشد

نهضت کرب و بلا داد بر از علم کلامت

بلکه اعجاز حسین‌بن‌علی کرد قیامت

جوشش خون امام شهدا داشت پیامت

تا صف حشر ز خون شهدا باد سلامت

تا ابد مشعل توحید تو خاموش نگردد

انقـلاب تـو و جـدّ تـو فرامـوش نگردد

عاقبت دست عدو زهر جفا ریخت به کامت

بضعـه پـاک نبــی بـر جگـر پـاره سلامت!

دوست دارم که نهم چهره به خاک حرم تو

سوزم و شمع‌صفت اشک‌فشانم ز غم تو

چه شود ای به فدای تو و لطف و کرم تو

که دم مرگ بوَد بر سر چشمم قدم تو

چه شود ای به دل «میثم» دلسوخته داغت

کـه بسـوزم به سر تربت بی‌شمع و چراغت؟

غلامرضا سازگار

امامت در کلام امام صادق علیه السلام

امامت در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق

بنا به حکم «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ ؛ تنها خدا می داند که مقام رسالت را در کجا قرار دهد» (1) رسالت یک منصب الهی است ؛ یعنی تنها خدا می داند چه کسی شایستگی رسالت دارد و بر اساس همین علم پیامبر را انتخاب کرده و به رسالت بر می گزیند.


شیعه معتقد است که این گزینش و انتصاب در رسالت خلاصه نشده و با غدیر و آیات آن ثابت می کند که امامت نیز چنین سازوکاری دارد؛ یعنی امام کسی نیست که بتوان با نشست سقیفه و مانند آن او را تعیین کرد؛ بلکه امام کسی است که به نص الهی تعیین و در غدیر و دیگر روایات معرفی می شود.

مسلم در صحیح خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند: «لا یزالُ الدِّینُ قائِماً حَتّی تَقوُمَ السّاعَةُ وَ یکُونَ عَلَیهِمْ اِثنا عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُم مِنْ قُرَیشٍ ؛ دین همیشه بر پا است تا قیام قیامت و بر ایشان دوازده خلیفه که همگی از قریشند ، فرمانروا باشند.» (2)

بی تردید اخبار و روایاتی از این دست که در مصادر شیعه و سنی کم نیست (3) جز بر مذهب شیعه دوازده امامی تطبیق نمی‌شود.

فراتر از بیان تعداد در روایاتی نام فرد فرد آنها نیز ذکر شده است. ابن عباس نقل می‌کند که مردی یهودی به نام «نعثل» چند سوال درباره توحید از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پرسید ؛ حضرت پاسخ دادند. نعثل قانع شد و اسلام آورد. بعد عرض کرد یا رسول الله هر پیغمبری وصیی داشته ؛ وصی شما کیست؟ حضرت فرمود: «وصی من علی بن ابی طالب است و بعد از او دو نوه ام حسن و حسین و پس از حسین، نُه امام دیگر که از نسل حسین هستند» ، نعثل عرض کرد: یا محمد! اسامی آنها را برای من بیان فرما. که در اینجا حضرت از امام حسین علیه السلام نام هر یک از امامان را برده و معرفی می کند. سپس نعثل طرز به شهادت رسیدن هر یک را سئوال کرد و حضرت جواب داد.

آنگاه نعثل گفت : «اشهد ان لا اله الا الله و انک رسول الله و اشهد انهم الأوصیاء بعدک». بعد نعثل گفت: آنچه فرمودی در کتب انبیاء پیشین نیز دیده‌ام و در وصیتنامه حضرت موسی کاملاً ثبت است. آنگاه رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود :«طوبی لِمَن اَحبَّهُم وَ اَتبَعَهُم و ویلٌ لِمَن اَبغَضهُم وَ خالَفَهُم ؛ خوشا به حال کسی که آنها را دوست بدارد و متابعت نماید و وای به حال کسی که آنها را دشمن بدارد و مخالفت کند». (4)

شما گمان می کنید که ما به هر کس که دلمان بخواهد می توانیم امامت را واگذار کنیم؟! به خدا سوگند این چنین نیست ؛ بلکه امر امامت عهد و فرمانی است از جانب خدا و رسولش برای افرادی مشخص که یکی پس از دیگری این امر را بر عهده می گیرند تا رسد به صاحبش (یعنی امام دوازدهم)

این تاکید بر نص و تعیین امام و جانشین رسول خدا از جانب خدا (و نه به دست مردم) از عقاید و اصول بسیار مهمی است که همواره پیشوایان دین و هادیان واقعی امت اسلامی بر آن تاکید می کردند تا مبادا مردم آدرس را به اشتباه روند و سر از وادی ضلالت و گمراهی درآورند.

عمرو بن اشعث می‌گوید : شنیدم امام صادق علیه السلام می‌فرمود :

«اَتَرون الموصی مِنّا یوصی اِلی مَن یریدُ ؟ لا وَ الله وَلکن عَهدٌ مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ صل الله علیه و آلیه و سلم لِرجُلٍ فَرَجلٍ حَتّی ینتَهِی الامرُ اِلی صاحبهِ ؛ شما گمان می کنید که ما به هر کس که دلمان بخواهد می توانیم امامت را واگذار کنیم؟! به خدا سوگند این چنین نیست ؛  بلکه امر امامت عهد و فرمانی است از جانب خدا و رسولش برای افرادی مشخص که یکی پس از دیگری این امر را بر عهده می گیرند تا رسد به صاحبش (یعنی امام دوازدهم) (5)

در حدیث دیگری، ابو‌‌‌بصیر می‌گوید: در خدمت امام صادق علیه السلام بودم که نام اوصیاء را بردند و من هم نام اسماعیل(6) را بردم. حضرت فرمود: «لا وَالله یا ابا مُحمَّد ما ذاکَ اِلَینا وَ ما هُو الا الی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ‌ ینزِلُ واحِداً بَعدَ واحِدٍ ؛ به خدا سوگند این چنین نیست؛ تعیین امام به اختیار ما نیست؛ این کار تنها به دست خداست که درباره هر یک پس از دیگری فرو می‌فرستد.» (7)

از امام صادق علیه السلام روایات بسیار روشن بخشی به ما رسیده است که با آن می توان حقیقت امامت و نیز وظیفه امام و امت را به خوبی ترسیم کرد.

آن حضرت فرمودند: «الإمامةُ عَهدٌ مِنَ اللهِ ؛ امامت میثاقی است بین خدا و انسان» (8) و شناسائی امام بر هر مؤمنی واجب است و هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همچون کافر مرده است؛ «مَن ماتَ وَ لَیسَ لَهُ امامٌ ماتَ مَیتةَ الجاهِلیةَ » (9)

امام صادق علیه السلام فرمود: امامت میثاقی است بین خدا و انسان... و شناسائی امام بر هر مؤمنی واجب است و هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همچون کافر مرده است.

آن حضرت فرمود: نَحْنُ الَّذِینَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا ؛ ما کسانی هستیم که خدا اطاعتشان را بر مردم واجب کرده است ؛ لَا یَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا وَ لَا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا ؛ مردم راهی جز شناخت ما ندارند و عذری هم برای نشناختن ما پذیرفته نیست؛ مَنْ عَرَفَنَا کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَنَا کَانَ کَافِراً ؛ کسی که ما را شناخت مومن است و کسی که ما را انکار کرد کافر است ؛ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنَا وَ لَمْ یُنْکِرْنَا کَانَ ضَالًّا حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى الْهُدَى الَّذِی افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَةِ ؛ کسی که ما را نشناخت و انکار هم نکرد در گمراهی است تا اینکه برگردد به مسیر هدایتی که با پیروی از ما محقق می شود ؛ فَإِنْ یَمُتْ عَلَى ضَلَالَتِهِ یَفْعَلِ اللَّهُ بِهِ مَا یَشَاءُ ؛ چنین کسی اگر با همان حال (در مسیر گمراهی) از دنیا رود ؛ خدا خود می داند که با او چه می کند. (10)

ابوالعلاء می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: ممکن است زمین بدون امام بماند؟ حضرت فرمودند: نه.(11) در روایت هایی دلیل این وجود و حضور همیشگی بیان شده است که یکی از آنها را نقل می کنیم:

إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ کَیْمَا إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُم‏ ؛ همانا زمین در هیچ حال از امام خالى نمی ماند؛ براى آنکه اگر مؤمنین چیزى (در اصول یا فروع دین) به دین افزودند آنها را کنار زند و اگر چیزى کم کردند آن را برگرداند. (12)

 

پی نوشت:

1. آیه 124 سوره انعام

2. صحیح مسلم، ج 6 ، ص 4

3. ر.ک به کتاب «طرق حدیث الائمة الاثنا عشر» ، الشیخ کاظم آل نوح

4. ینابیع المودة ، ص44-242

5. اصول کافی، ج1 ، ص 278

6. اسماعیل فرزند ارشد امام صادق ع است که در حال حیات امام ع وفات یافت. با وجود این، فرقه اسماعیلیه او را امام می‌ دانند.

7. اصول کافی، ج1 ،ص277

8. همان ص 378

9. همان ص 279

10. همان ص 187

11. همان ص 178

12.  همان


در انتظار روشنی

در انتظار روشنی

حضرت محمد

زمین سیاه و تاریک، نظاره گر سنگ ‏های ابابیل است.

زمین، تاریک‏تر از همیشه، رو به افق‏های روشن امید ایستاده است؛ رو به افقی که در انجیل و تورات وعده داده‏شده است.

زمین، منتظر خنده طفلی است که به هر خنده‏اش، طاقی از کسرا فرو ریزد و دریاچه‏ای خشک شود و آتشکده‏ای بی فروغ شود و خواب پادشاهان را برآشوبد.

خنده طفلی که خنده‏اش، تفسیر تمام بهارهای زمین است.

خنده معصوم کودکی که ابرها، سایه سار گرمای خورشید او خواهند شد.

زمین در انتظار است؛ در انتظار مهربانی که میلادش، مرگ شرک است و آمدنش، رفتن جهل.

زمین در انتظارِ نویدِ بارانِ رحمت است.

و ناگهان از مشرق جغرافیای عرفانی، نوری درخشید؛ نوری که در چشم‏های مضطرب، جوانه‏های امید رویاند، نوری که به انتظار تمام ستاره‏ها پایان داد، نوری که حرا را به عطر نیایش‏های شبانه معطر کرد؛ نوری که آمد تا مرهم دل‏های رنجیده باشد و مسیر سرنوشت دخترکان معصوم را از دل خاک، به سمت آسمان عوض کند.

آمد تا چشم‏ها به خواب غفلت عادت نکنند و همه، «لا إلهَ إلا الله» گویان، رستگار شوند.

«فاطمه حیدری»

 

چشم روشنی

دیوارها در تراکم همیشه شهر ادامه داشتند و شهر، همچنان سر بر دیوار جهالت خویش نهاده بود.

چشم‏های گرسنه شهر به آسمان دوخته شده تا شاید معجزه‏ای در نهاد این روزهای پر از تکرار، اتفاق افتد.

آسمان در پوست خود نمی‏گنجد و زمین بی‏قرار، طلوع خورشیدی را به انتظار نشسته که در دل شب‏های تیره و زمستانی مکه، بهار بیافریند. نخل‏ها و نخلستان‏ها، عطر حضورش را پا به پای نسیم به رقص نشسته‏اند و بادها، مژده آمدنش را به بادیه‏ها می‏دهند. آخرین فرستاده است؛ آخرین حلقه از سلسله پیامبران

قلب‏ها، کویر تشنه‏ای شده بودند که تنها کلام عطوفت یک روح آسمانی، می‏توانست روح زمینی شان را سیراب کند.

سیاهی به گوشه گوشه شهر خزیده بود و آماده می‏شد در فراسوی روزهای نوید، به روشنایی بگراید.

روشنایی نزدیک است؛ روزها یک به یک می‏گذرند و هر روز در گذر خویش وعده‏ای است به تولد نور.

چشم شهر روشن باد!

نوری وزید، پنجره‏ای گشوده و جهانی متولد شد.

آسمان، دانه دانه شوق خویش را به دهان تشنه خاک ریخت.

زمین، پای کوبان در چرخش مستانه خویش گیج شد.

قلب‏ها آهنگ دل نواز هستی را در لحظه لحظه نفس‏های آغازین تولد، ضرب زدند.

محمد آمد! جهالت در حضور پر رنگ او رنگ باخت.

چشم شهر روشن باد!

«طیبه تقی زاده»

 

می‏آید تا...

آسمان در پوست خود نمی‏گنجد و زمین بی‏قرار، طلوع خورشیدی را به انتظار نشسته که در دل شب‏های تیره و زمستانی مکه، بهار بیافریند.

نخل‏ها و نخلستان‏ها، عطر حضورش را پا به پای نسیم به رقص نشسته‏اند و بادها، مژده آمدنش را به بادیه‏ها می‏دهند.

آخرین فرستاده است؛ آخرین حلقه از سلسله پیامبران.

او می‏آید تا دل‏های فرسوده در سینه‏های کور، دوباره جوانه بزنند و گل‏های ایمان به بار آورند.

تا واژه «امانتداری»، در فرهنگ فرسوده زمین، جانی دوباره بگیرد.

تا عطر خدا را در کوچه‏های پاییزی مکه بپاشد.

تا کعبه دل‏ها را به طواف توحید بیاراید.

... و می‏آید تا تیرگی‏ها را بشکافد و نور را به قلب روزگار هدیه کند.

«غلام‏رضا جوانی رحمانی»



نمی از عطوفت پیامبر رحمت

نمی از عطوفت پیامبر رحمت

حضرت محمد

 

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ‏ رَحیمٌ (1)

به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!


مسلما پیامبر عظیم الشأن اسلام نسبت به همه انسانها دلسوزی می کرده ولی با توجه به آیات صریح قرآن بر شدت و غلظت حضرت نسبت به معاندین و دشمنان خدا و از طرفی تعابیر ویژه خود قرآن بر برخورد با دشمنان دین و به دوستی نگرفتن آنها. به نظر می رسد مهر و عطوفت حضرت دارای مراتبی بوده است که اوج این مهربانی با مؤمنین، و در بین مؤمنین کسانی که ایمان راسختری دارند و درجه ایمانشان بیشتر است به آنها عطوفت شدیدتر است.

در مراتب پایین تر رحمت حضرت شامل تمامی انسانهاست؛ آنان نیز چون آفریده خداوندند مورد مهر بیکران حضرتند. اما قضیه معاندین و دشمنان خدا فرق می کند. آنها نه تنها مستحق نگاه از روی عطوفت نیستند بلکه مستحق خشم غضب خداوند می باشند و چون سیره حضرت رسول غضب برای خداست نسبت به آنان غضب دارند نه مهربانی.

 

اختصاص عطوفت شدید پیامبر اسلام به مؤمنین

مفسر کبیر علامه طباطبایی می فرماید: خداى تعالى در باره رسول گرامیش فرمود: به مؤمنین رئوف و رحیم است، (بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ) «1» و در این کلام خود رأفت و رحمت آن جناب را تصدیق فرموده با این حال چطور این رسول رئوف و رحیم راضى میشود که خودش در بهشت به نعمت‏هاى آنجا متنعم باشد و در باغهاى بهشت با خیال آسوده قدم بزند، در حالى که جمعى از مؤمنین بدین او، و به نبوت او، و شیفتگان بفضائل و مناقب او، در درکات جهنم در غل و زنجیر باشند؟ و در زیر طبقاتى از آتش محبوس بمانند؟ با اینکه به ربوبیت خدا، و به رسالت رسول خدا، و به حقانیت آنچه رسول آورده، معترف بوده‏اند، تنها جرمشان این بوده که جهالت برایشان چیره گشته، ملعبه شیطان شدند، و در نتیجه گناهانى مرتکب گشتند، بدون اینکه عناد و استکبارى کرده باشند.(2)               

قضیه معاندین و دشمنان خدا فرق می کند. آنها نه تنها مستحق نگاه از روی عطوفت نیستند بلکه مستحق خشم غضب خداوند می باشند و چون سیره حضرت رسول غضب برای خداست نسبت به آنان غضب دارند نه مهربانی

عدم عطوفت پیامبر به کفار و معاندین

هنگامى که نمایندگان بنى تمیم آمدند این دو نفر هم در معیت آنها حضور پیغمبر رسیدند، و پیغمبر هم به آنان احترام گذاشت و آنها را در پناه خود گرفت و از کسانى که خدمت حضرت رسول رسیدند جماعتى از بنى عامر بودند که از جمله آنان عامر بن طفیل و اربد بن قیس برادر امى لبید بن ربیعه بود، عامر بن اربد گفت: من او را - یعنى حضرت رسول - مشغول می کنم و وى را متوجه خود می سازم تو ناگهان با شمشیر به او حمله کن. چون خدمت حضرت رسول رسیدند، عامر گفت: یا محمّد با من محبت و دوستى کن، پیغمبر فرمود: تا به خداوند و رسول ایمان نیاورى این امر ممکن نیست... (3)

 

نمونه های عطوفت پیامبر اسلام

1. حسین بن زید گوید: به امام صادق علیه السّلام گفتم: فدایت شوم، آیا رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله هرگز با کسى شوخى مى‏کرد؟ فرمود: خداوند او را به داشتن خلقى بزرگ ستوده است، در همه پیامبرانى که خداوند برانگیخت نوعى خشونت و گرفتگى وجود داشت، ولى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را با مهر و رأفت آن حضرت به امتش این بود که با آنان شوخى مى‏کرد تا مبادا عظمتش چندان در آنان تأثیر کند که نتوانند به او نگاه کنند! (4)

2. اسماعیل بن ابراهیم اسدى بن علیّة از ایوب، از عمرو بن سعید، از انس بن مالک نقل مى‏کند که مى‏گفته است: هیچ کس را به مهربانى‏ پیامبر نسبت به زن و فرزند ندیده‏ام، ابراهیم در منطقه بالاى مدینه در خانواده‏یى دوران شیرخوارگى را مى‏گذارند. پیامبر پیش او مى‏رفت و ما نیز همراه آن حضرت مى‏رفتیم و آن خانواده آهنگر بودند و گاهى خانه پر از دود بود. پیامبر کودک را در آغوش مى‏گرفت و مى‏بوسید.(5)

3. نسبت به کودکان، مهربانترین مردم بود و باحیاتر از دوشیزگان در سراپرده بود، خوار نمى‏شد و تکبر نمى‏کرد و اگر کسى از او چیزى درخواست مى‏کرد «نه» نمى‏گفت. حوایج و نیازهاى بیوه زنان، یتیمان و تهی دستان را همیشه برآورده مى‏کرد، خوب و زیبا را تحسین مى‏نمود و مى‏پسندید و بد و زشت را تقبیح و تضعیف مى‏نموده است. به تنهایى غذا نمى‏خورد و غلامش را نمى‏زد و بنده‏اش با او غذا مى‏خورد. و اگر بنده از آسیاب کردن (گندم) خسته مى‏شد به او کمک مى‏کرد.(6)

حضرت محمد

4. جابر بن عبدالله در روایت دیگرى مى‏گوید پیش از ساختن منبر پیامبر کنار تنه درخت خرمائى مى‏ایستاد و خطبه ایراد مى‏فرمود، چون منبر را ساختند و پیامبر براى خطبه بالاى آن رفت تنه درخت مذکور با آوازى که همه شنیدیم اظهار ناراحتى کرد پیامبر از منبر بزیر آمد و دست خود را بر آن نهاد تا آرام گرفت‏.(7)

5. وقتى به مدینه رسیدند؛ خواهر عدى طایى از پیامبر درخواست نمود که با او نیکى و مهربانى‏ کند و گفت: اى پیامبر! سرپرست من در دست نیست و پدرم وفات کرده است و من هم پیرزنى بزرگسالم و خدمتى از من ساخته نیست. بر من منت بگذار، خداوند پاداشت دهد. پیامبر گفت: سرپرست تو کیست؟ گفت: عدى پسر حاتم است. گفت: همان کس که از خدا و پیامبر فرار کرده است؟ سپس پیامبر او را به جا گذاشت. روز بعد همان درخواست پیشین را باز گفت؛ و پیامبر نیز پاسخ روز پیشین را به او داد. روز سوم، همان درخواست و استمداد را تکرار نمود. پیامبر - صلّى اللَّه علیه و آله - بر او منت نهاد و آزادش کرد. مردى در کنارش بود - شاید على بوده باشد - به آن زن گفت: شتر «حملان» را نیز از پیامبر تقاضا کن. تقاضا کرد و پیامبر آن شتر را به او عطا فرمود. آن پیرزن نزد برادرش، عدى در شام بازگشت. وقتى به دیدار هم رسیدند؛ در فضیلت پیامبر به برادرش چنین گفت: پیامبر کارى کرده است که پدرت نمى‏کرد. بیا با میل و علاقه و یا با بیم و هراس نزد او بشتاب. عدى بدون هیچ گونه مقدمات امان خواهى یا نوشته‏اى به خدمت پیامبر رفت و در محضرش نشست. پیامبر، خدا را ستایش کرد و ستود. (8)

فرمود: خداوند او را به داشتن خلقى بزرگ ستوده است، در همه پیامبرانى که خداوند برانگیخت نوعى خشونت و گرفتگى وجود داشت، ولى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را با مهر و رأفت آن حضرت به امتش این بود که با آنان شوخى مى‏کرد تا مبادا عظمتش چندان در آنان تأثیر کند که نتوانند به او نگاه کنند!

6. و گفته شده است که پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله ، حسن بن على علیه السلام را مى‏بوسید، اقرع بن حابس‏ «2» گفت: من ده پسر دارم و هیچ کدام را نبوسیده‏ام. پیامبر فرمودند: آن کس که رحم و مهربانى‏ نکند به او مهربانى‏ نمى‏شود.(9)

7. از شدت مهربانى‏ هرگاه با کسى سخن مى‏گفت با تمام بدن به او رو مى‏کرد.(10)

8. مردم مکه گرد او جمع شده از مرد و زن با او بر پذیرش اسلام بیعت مى‏کردند، بجز افراد اندکى که از ترس کشته شدن از مکه بیرون رفته بودند. مردان بر اساس گواهى به اینکه خدائى جز الله نیست و محمد بنده و فرستاده اوست و اینکه شنوا و فرمانبردار خدا و رسولش باشند بیعت مى‏کردند. ایشان گروه گروه به او روى آورده در بیعت با وى و ورود به اسلام بر هم پیشى مى‏گرفتند. مردى نزد رسول خدا آمد تا با او بیعت کند، ولى ترس و لرزه اندام او را گرفته بود. پیامبر با لطف و مهربانى‏ به او نگاه کرده و فرمود: بر خود آسان بگیر، من که پادشاه نیستم. من فقط پسر زنى از قریش هستم که در مکه گوشت خشک شده مى‏خورد.(11)

 

پی نوشت:

1. آیه128 سوره توبه

2. ترجمه المیزان، ج‏1، ص: 270

3. ترجمه إعلام الورى ، ص 186و187  

4. روش رفتارى پیامبر گرامى اسلام، نویسنده: علامه طباطبائى / مترجم حسین استادولى‏، ص42    

ناشر: پیام آزادى‏ تهران‏ سال چاپ: 1381 ش‏ نوبت چاپ: سوم‏

5. ترجمه الطبقات الکبرى    ج‏1   ص 125    

6.جلوه‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام، نویسنده: قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله- محرمى، غلام حسن‏،ناشر: دفتر انتشارات اسلامى‏،سال چاپ: 1378 ش‏ ص 601

7.ترجمه دلائل النبوة    ج‏2    195    

8. باده ناب، ترجمه الرحیق المختوم    ص   536    

9. ترجمه روضة الواعظین،  ص   588   

10. ترجمه سیرة المصطفى ،   ج‏1 ص 72    

 11. ترجمه سیرة المصطفى    ج‏2 ص 285    


شمه ای از تاریخ رسول خدا صلی الله علیه و آله

شمه ای از تاریخ رسول خدا صلی الله علیه و آله

حضرت محمد

(از ولادت تا هجرت)

به مناسبت میلاد پر خیر و برکت رسول مکرم اسلام بر آن شدیم تا خلاصه ای از تاریخ پر فراز و نشیب آن حضرت (از ولادت تا هجرت) را در پیشروی شما علاقه مندان و ارادتمندان به حضرتش قرار دهیم تا به این وسیله با سرگذشت این مرد بی همتای تاریخ و سپهر معنویت در مجالی کوتاه آشنا شوید.


ولادت آن حضرت در سال 571 میلادی و در سالی واقع شد که به آن عام الفیل می  گویند. (سالی که در آن ابرهه با سپاه خود به سمت کعبه لشگر کشی کرد).

در ماه ولادت آن حضرت تقریبا اختلافی نیست؛ اما در روز آن، بین مورخین اختلاف نظر وجود دارد؛ با این وجود، نظر مشهور در شیعه هفدهم و در اهل سنت دوازدهم ربیع الاول است.

نوزاد قریش فقط سه روز از مادر خود شیر خورد و پس از او، دو زن دیگر به افتخار دایگى پیامبر نائل شدند یکی ثوبیه بود و دیگری حلیمه.(1)

دو سال و چهار ماه داشت که پدرش عبدالله دارفانی را وداع گفت(2) و در شش سالگی، مادر نیز به جوار حق شتافت.(3) دو سال بعد عبدالمطلب، پدر بزرگش راهی دیار باقی شد.(4)

دوازده ساله بود که همراه با عمویش ابوطالب عازم سفری شد که در این سفر، بحیرا، راهب مسیحی او را دید و به اوصافش در کتب عهد عتیق اعتراف کرد. او به حضرت ابوطالب سفارش کرد که او را از گزند یهود محافظت کند.(5)

اولین ازدواج حضرت را در 25 سالگی ثبت کرده اند.(6) با این ازدواج، خدیجه علیهاالسلام همسر پیامبر شد و کانون تولد آسمانی حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام شکل گرفت.

در 17 رمضان سال بعد (سال یازدهم) در یک عنایتی شگرف، توفیق سفر به عرش الهی نصیبش شد و در سفری شبانه، خدایش او را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آنجا به عوالم بالا برد و مجدد به مکه بازگرداند

پیامبر خدا گام در سی سالگی نهاده بود که مولودی بس شریف دیده به جهان گشود و چشم و دل پیامبر را روشن کرد. این مولود پرخیر و برکت کسی نبود جز علی بن ابی طالب علیه السلام.(7)

سه سال بعد، رقیه، اولین فرزند رسول خدا به دنیا آمد.(8)

در چهل سالگی برای ماموریتی جهانی برگزیده شد و نشان خاتم انبیاء مدالی بود که بر سینه پر رمز و راز او نقش بست.(9) این رخداد بزرگ در 27 رجب و در نیمه های شب به وقوع پیوست. صبح فردا اولین کسانی که به او ایمان آوردند و تسلیم اسلامش شدند علی بن ابی طالب علیه السلام و همسرش خدیجه کبری علیهاالسلام بودند.(10) سه سال بعد دعوتش را عمومی کرد.(11)

پنج سال از بعثت گذشته بود که در 20 جمادی الثانی برترین بانوی هستی؛ در کانون خانواده اش چشم به جهان گشود.(12) این بانو «فاطمه» نام گرفت و تولدش قلب پیامبر را لبریز از شوق و شادی کرد.

یک سال و چند ماه بعد در اول محرم سال هفتم بعثت، دشمنان دست به نیرنگی زده و آنها را در شعب ابی طالب محاصره کرد ؛ به این گمان که با فشار تحریم، آنها دست از دین خدا خواهند کشید.(13) بعد از سه سال تحمل رنج و سختی برای دین خدا و استقامتی بی نظیر به لطف خدا این محاصره در هم شکست و رسول خدا صلی الله علیه وآله با یارانش از شعب خارج شدند.(14)

در همان سال (سال دهم)، حضرت ابوطالب و بعد از سه روز (یا 35 روز) حضرت خدیجه علیهاالسلام دو یار دیرین و محبوب قلب رسول خدا از این دیار پر کشیدند و به دیار باقی شتافتند. شدت غم و اندوهی که بر قلب مطهر پیامبر خدا نشست به قدری بود که که آن سال به عام الحزن مشهور شد.(15)

بعد از رحلت حضرت خدیجه علیهاالسلام، رسول خدا صلی الله علیه وآله با بانویی به نام سوده ازدواج کرد.(16) اندکی پس از این ازدواج عایشه به عقد حضرت درآمد.(17)

در چهل سالگی برای ماموریتی جهانی برگزیده شد و نشان خاتم انبیاء مدالی بود که بر سینه پر رمز و راز او نقش بست.( این رخداد بزرگ در 27 رجب و در نیمه های شب به وقوع پیوست. صبح فردا اولین کسانی که به او ایمان آوردند و تسلیم اسلامش شدند علی بن ابی طالب علیه السلام و همسرش خریجه کبری علیهاالسلام بودند

در 17 رمضان سال بعد (سال یازدهم) در یک عنایتی شگرف، توفیق سفر به عرش الهی نصیبش شد و در سفری شبانه، خدایش او را از مسجدالحرام به مسجدالاقصی و از آنجا به عوالم بالا برد و مجدد به مکه بازگرداند.(18)

آیات مربوط به معراج را می توان در سوره اسراء (آیه اول) و سوره نجم (آیات 7-18) ملاحظه کرد.(19)

چند ماه بعد پیمان عقبه اول منعقد شد(20) و در سال بعد که آخرین سال حضور رسول خدا در مکه بود پیمان عقبه دوم بسته شد.(21)

بعد از این وقایع و آماده سازی مدینه و پذیرش مردم آن سامان برای هجرت رسول خدا به آن دیار این اتفاق در شب اول ربیع الاول به وقوع پیوست. در آن شب تاریخی (لیلة المبیت) امیرالمومنین علیه السلام این شاگرد دیرین و یار باوفای رسول خدا برای مشغول کردن دشمنان در بستر آن حضرت آرمید و رسول خدا موفق به عبور از کمند دشمن و هجرت به سمت مدینه گردید.

این حماسه امام علی علیه السلام، ستایش خداوند متعال را برانگیخت و آیه ای در مجد و عظمت آن حضرت نازل شد.(22)

با هجرت رسول خدا صلی الله علیه وآله به مدینه و استقرار حکومت اسلامی در آنجا، فصل تازه ای در تاریخ اسلام گشوده می شود که سخن از آن، مجال دیگری می طلبد.


پی نوشت:

1. فروغ ابدیت ص 155

2. الطبقات الکبری ج1 ص80

3. مروج الذهب ج2 ص285

4. الطبقات الکبری ج1 ص95

5. مروج الذهب ج2 ص286

6. الطبقات الکبری ج8 ص174

7. أنساب الأشراف ج‏1 ص403

8. عیون الأثر ج‏2 ص358

9. مروج الذهب ج2 ص273

10. تاریخ الأمم و الملوک (طبری) ج‏2 ص314

11. إعلام الورى بأعلام الهدى ج‏1 ص106

12. الکافی ج 1 ص 457

13. عیون الأثر ج‏1 ص 149

14. همان

15. بحارالأنوار ج‏19 ص5

16. عیون الأثر ج‏2 ص368

17. بحار الأنوار ج‏22 ص235

18. الخرائج و الجرائح ج‏1 ص141

19. در سوره اسراء سخن از سفر زمینی و در سوره نجم سخن از سفر عرشی به میان آمده است.

20. تاریخ پیامبر اسلام، آیتى ص181: در سال دوازدهم بعثت، 12 نفر از انصار در موسم حجّ، در عقبه «منا» با رسول خدا بیعت کردند. پنج نفر از همان شش نفرى که در سال گذشته اسلام آورده بودند(یعنى جز جابر بن عبداللّه) و هفت نفر دیگر.

21. همان ص186 : «مصعب بن عمیر بن هاشم» به مکّه بازگشت و اسلام اهل مدینه را به عرض رسول خدا رسانید و آن حضرت شادمان گشت، سپس جمعى از انصار در موسم حج به مکّه رفتند و «بیعت دوم عقبه» به انجام رسید. بیعت دوم عقبه در ذى حجّه سال سیزده بعثت اتفاق افتاد.

22. آیه 207 سوره بقره: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ ؛ و از مردم کسى است که جانش را براى خشنودى خدا مى‏فروشد [مانند امیرالمؤمنین علیه السلام‏] و خدا به بندگان‏مهربان است.

مانیفست حقوق بشر در مکتوبات پیامبر رحمت

مانیفست حقوق بشر در مکتوبات پیامبر رحمت

حضرت محمد

تاریخ 185 مکتوب (1) را از رسول گرامی اسلام به یادگار گذاشته است. این مکتوبات که شامل پیمان نامه ها، دعوت امراء و رؤسای قبایل به اسلام، فرمان های حکومتی، ارشادنامه ها، امان نامه ها و برخی مکتوبات دیگر پیرامون موضوعات مختلف است، تصویری کامل از اخلاق سیاسی و اجتماعی پیامبر را به تماشا می گذارد. اهمیت این نامه ها در برجسته بودن موضع گیری های حقوقی و سیاسی پیامبر اسلام است و گرچه در برخی از متون آن، ارشادات اخلاقی و حتی تبیین جهان بینی نیز وجود دارد، اما حتی این موارد در پرتو اخلاق سیاسی- اجتماعی پیامبر مورد توجه قرار گرفته اند. همچون متفاوت بودن نامه هایی که پیامبر به پادشاهان مسیحی چون «مقوقس» و «هرقل» نوشته و در آن به آیه مشهور «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بینناء و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون» (2) استناد می کنند با نامه به کسانی چون «خسرو پرویز» که پیامبر لحنی متفاوت را در برخورد با این پادشاه برمی گزینند.

نقد و تحلیل موشکافانه این مکتوبات می تواند سیره و سنت رسول گرامی اسلام را در تمامی ابعاد سیاسی- اجتماعی و حقوق تبیین ساخته و خود سرمایه و منبعی برای تدوین پروتکل های حقوقی جهان اسلام در تمامی ابعاد آن که دارای جامعیت باشد و در برگیرنده حقوق و تکالیف انسان، از یک سو و ارائه آن به سازمان ها و نهادهای حقوقی و سیاسی جهان امروز- به ویژه تمدن غرب- آن هم در عصر و دوره «جهانی سازی» و «دهکده جهانی» از دیگر سو باشد.

به نظر می رسد جهانی که به عنصر حق بیش از تکلیف بها می دهد و در پناه و پوشش حقوق، تکالیف و وظایف انسان و جامعه انسانی را نادیده گرفته و یا در حاشیه قرار می دهد به همان آسیب ها و خطراتی دچار می شود که جوامع صرفاً تکلیف محور بدان دچار می شوند. حقوق اسلامی، قدر و قیمت حق را در کنار تکلیف می سنجد و هرگز نه حق را فدای تکلیف و نه تکلیف را فدای حق می کند. این جامعیت در متن آیات قرآنی و سنت نبوی و علوی وجود دارد.

ما از میان پیمان نامه ها و مکاتیب کثیر پیامبر تنها یک نمونه را در جهت تأیید اصول فوق و نیز بیان وجهی از وجوهات اهمیت اسلام به حقوق بشر برگزیده ایم، یعنی پیمان رسول اکرم با مسیحیان نجران(3). این پیمان نامه(4) در سال نهم هجرت و پس از داستان مشهور مباهله(5) بین پیامبر اسلام و مسیحیان نجران امضا شده و خود تنها یک نمونه از اصول حاکم بر اخلاق سیاسی- حقوقی پیامبر در رعایت حقوق بشر است.

حقوق اسلامی، قدر و قیمت حق را در کنار تکلیف می سنجد و هرگز نه حق را فدای تکلیف و نه تکلیف را فدای حق می کند. این جامعیت در متن آیات قرآنی و سنت نبوی و علوی وجود دارد.

حقوق بشر: رحمت در کنار عدالت

پیامبر در این پیمان نامه، در قبال تأمین امنیت مردم نجران و نیز حفاظت از اموالشان حکم به پرداخت مبلغی به عنوان جزیه می کند اما در قبال آن، ضمن ارائه نمونه بی نظیری از رحمت، رأفت و عدالت اسلامی، حقوق متقابل مردم نجران را تضمین و تعهد می نمایند. نمونه این رحمت و رأفت را در بند اول پیمان نامه می توان دریافت. در این بند تصریح شده است که مسیحیان نجران به دلیل آن که در جریان مباهله به هر دلیل از ادامه مذاکره و مباهله صرف نظر نموده و حکم در مورد میوه ها، زر و سیم و بردگان خود را به پیامبر واگذارده بودند، پیامبر همه را به ایشان می بخشد و تنها به وضع مالیاتی اندک (آن هم نه بدین دلیل که غالب شده اند بلکه به دلیل تعهداتی که در بندهای بعدی پیمان نامه مبنی بر تأمین جان و تضمین مال نجرانیان می کنند) بسنده می نمایند.

بخش مهم این پیمان نامه در جهت حفظ حقوق مردم نجران، شامل موارد زیر است:

الف- پیامبر متعهد می شوند هر آن چه از اموال جنگی نجرانیان که به صورت امانت به سپاه اسلام -در جهت غلبه بر فتنه های محلی- سپرده شده است چنان چه آسیب ببیند یا نابود شود توسط فرستادگان و نمایندگان آن حضرت جبران شود:

«و به عهده ایشان است که چون در یمن درگیری و عذر و مکری پیش آید به مسلمانان سی زره و سی اسب و سی شتر عاریه دهند و هرچه از آن زره ها و اسب و شترها و کالاهای دیگر که نابود شود فرستادگان و نمایندگان من ضامن خواهند بود که به ایشان بپردازند.».

ب- پیامبر حقوق مردم نجران را در حفظ آئین خود، امنیت جان و پاسداشت مال به رسمیت می شناسند. با این که حقانیت رسالت پیامبر در جریان مباهله بر سران مسیحی آشکار شده و پیامبر در موقعیت یک فاتح و غالب می توانستند از آن بالاترین بهره را در مسلمان نمودن این مسیحیان ببرند، اما رسول گرامی اسلام نه تنها هیچ تلاشی در جهت الزام آنها بر تبعیت از دین خود ندارند، بلکه بر حفظ آیین و جان و مال نجرانیان، عهد و پناه خداوند و پیمان خود را گواه می گیرند:

«و برای مردن نجران و اطراف آن پناه و عهد خداوند و پیمان محمد رسول خدا در مورد اموال و جان هایشان و آیین ایشان و در مورد غایب و شاهد و عشیره و پرستشگاه ها و آنچه از کم و بیش در اختیار ایشان است خواهد بود.»

نیکوکاری و خیراندیشی نیز که در پایان پیمان نامه اساس استدام تعهدات آن، ذکر شده خود دلیلی دیگر بر غایت رعایت حقوق در جامعه انسانی است، بدین معنا که عدم رباخواری، خیراندیشی و نیکوکاری ضامن رعایت حقوق و اجرای حدود در جوامع انسانی است

ج- پیامبر، حق راهبان و کاهنان و کشیشان مسیحی را در داشتن وظیفه و مقام خود به رسمیت شناخته و تصریح می نمایند که اینان همچنان بر سر کار خود باقی مانده و از کار برکنار نخواهند شد:

«هیچ اسقف و راهب و کاهنی از شغل و مقام خود برکنار نخواهد شد.»

د- پیامبر گرامی اسلام، اساسی ترین حقوق سیاسی یک ملت را که همانا، حق زندگی در سرزمین خود و نیز بهره مندی از امنیت است را در مورد نجرانیان تعهد و تضمین می نمایند:

«آنان را از سرزمین خودشان تبعید نخواهند کرد و از آنان یک دهم گرفته نمی شود و سرزمین ایشان پایکوب نخواهد شد و لشکر به آن کشیده نمی شود. هر کس از ایشان حقی مطالبه کند در کمال انصاف بدون این که بر آنان ستم شود یا ستم کننده باشند بررسی خواهد شد.»

در پایان این پیمان نامه، شرایطی برای استمرار و استحکام این پیمان نامه ذکر شده است، که گرچه به ظاهر شرط است اما در اصل تأکید بر اهمیت اصولی وحیانی و عقلانی است که در متن اعتقادات مسیحیان- و من جمله مسیحیان نجران- نیز وجود دارد:

«از این پس و در آینده هر کس رباخواری کند ذمه و عهد من از او برداشته است و هیچ کس را به گناه دیگری مؤاخذه نخواهند کرد. بر آنچه در این عهدنامه است جوار خدا و ذمه محمد رسول خدا حکم فرما است تا هنگامی که ایشان خیراندیش و نیکوکار باشند و کار خود را با ستم سنگین نکنند و تا هنگامی که خداوند فرمان خود را در این باره ابلاغ فرماید.» (6)

 بدین صورت شرطی بودن این موارد سبب این سوء تفسیر و تعبیر نخواهد بود که این شرایط تحمیل شده است زیرا که در تعالیم حضرت مسیح نیز این شرایط لزوم پاک رفتاری و درستکاری انسان است. پیامبر گرامی شرط استدام و پابرجایی این ذمه و عهد را عدم رباخواری می دانند و این تحمیل پیامبر نیست، ارجاع مسیحیان به رعایت یک قاعده در مذهب مسیحیت است.

 نیکوکاری و خیراندیشی نیز که در پایان پیمان نامه اساس استدام تعهدات آن، ذکر شده خود دلیلی دیگر بر غایت رعایت حقوق در جامعه انسانی است، بدین معنا که عدم رباخواری، خیراندیشی و نیکوکاری ضامن رعایت حقوق و اجرای حدود در جوامع انسانی است.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

پی نوشت:

1- در تعداد این مکتوبات بین اندیشمندان و مورخان اختلاف وجود دارد. صاحب «مکاتیب الرسول» 185 نامه و دکتر حمیدالله در «وثائق» 246 نامه و پیمان نامه را ذکر می کنند. رجوع شود به «مکاتیب الرسول» ، علی بن حسینعلی الاحمدی، نشر یس، بهمن 1363 تهران و «مجموعه الوثائق السیاسیه» ، دکتر محمد حمیدالله، ترجمه و تحشیه دکتر محمود مهدوی دامغانی، نشر بنیاد 1365 تهران.

2- قرآن مجید، سوره آل عمران آیه 64

3- نجران، منطقه ای مصفا با هفتاد دهکده در مرز میان حجاز و یمن بوده است.

4- متن این پیمان نامه در «خراج» ابویوسف، «خراج» ابوعبید، «فتوح البلدان» بلاذری، «زادلمعاد» ابن قیم، «امتاع» مقریزی، «وثائق السیاسیه الیمنیه» محمدبن اکوع حوالی، «سنن ابی داوود» ، «تاریخ یعقوبی» و دیگر منابع اسلامی آمده است.

5- برای آشنایی با جریان مباهله به تفسیر آیه مشهور به آیه مباهله (آیه 61 آل عمران) در تفاسیر مختلف و همچنین کتب سیره و سنت رسول گرامی اسلام مراجعه شود.

6- متن کامل این پیمان نامه به شرح زیر است:

« بسم الله الرحمن الرحیم

این عهدی است که محمد نبی و رسول خدا برای مردم نجران نوشته است چون در مورد میوه ها و زر و سیم و بردگان خود صدور حکم را برعهده او (یعنی پیامبر) واگذارده بودند، تمام آن بدیشان بخشید و برای آنان رها فرمود به شرط آن که سالیانه دو هزار حله که ارزش هر یک چند وقیه باشد بپردازند (حله گرانبها و نوع خوب آن) در هر ماه رجب هزار حله و در هر ماه صفر هزار حله و باید ارزش هر حله چند وقیه نقره باشد. آن چه افزون یا کمتر از میزان خراج ایشان باشد محاسبه و منظور خواهد شد و آنچه از زره و اسب و مرکوب و کالا بپردازند نیز از حساب ایشان گرفته خواهد شد. (یعنی هیچ چیز بدون محاسبه و به زور و ستم از ایشان گرفته نخواهد شد.) هزینه فرستادگان من در مدت بیست روز و کمتر از آن به عهده مردم نجران است و نباید فرستادگان مرا بیش از یک ماه (برای پرداخت جزیه) معطل گذارند و به عهده ایشان است که چون در یمن درگیری و عذر و مکری پیش آ ید به مسلمانان سی زره و سی اسب و سی شتر عاریه دهند و هر چه از آن زره ها و اسب و شترها و کالاهای دیگر که نابود شود فرستادگان و نمایندگان من ضامن خواهند بود که بایشان بپردازند و برای مردم نجران و اطراف آن پناه و عهد خداوند و پیمان محمد رسول خدا در مورد اموال و جانهایشان و آیین ایشان و در مورد غایب و شاهد و عشیره و پرستشگاه ها و آنچه از کم و بیش در اختیار ایشان است خواهد بود. هیچ اسقف و راهب و کاهنی از شغل و مقام خود برکنار نخواهد شد. و برایشان هیچ گونه تعهدی و پرداخت خون بهای خون هایی که در جاهلیت ریخته شده است نخواهد بود. آنان را از سرزمین خودشان تبعید نخواهند کرد و از آنان یک دهم گرفته نمی شود و سرزمین ایشان پایکوب نخواهد شد و لشکر به آن کشیده نمی شود. هرکس از ایشان حقی مطالبه کند در کمال انصاف بدون این که بر آنان ستم شود یا ستم کننده باشند بررسی خواهد شد. از این پس و در آینده هر کس رباخواری کند، ذمه و عهد من از او برداشته است و هیچ کس را به گناه دیگری مؤاخذه نخواهند کرد.

بر آنچه در این عهدنامه است جوار خدا و ذمه محمد رسول خدا حکم فرما است تا هنگامی که ایشان خیراندیش و نیکوکار باشند و کار خود را با ستم سنگین نکنند و تا هنگامی که خداوند فرمان خود را در این باره ابلاغ فرماید. ابوسفیان بن حرب و غیلان بن عمرو و مالک بن عوف که از خاندان بنی نصر است و اقرع بن حابس حنظلی و مغیره بن شعبه گواهند و این نامه را عبدالله پسر ابوبکر برای ایشان نوشت.»؛ مجموعه الوثائق السیاسیه، دکتر محمد حمیدالله، ص 135.


منبع: سایت مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، دکتر حسن بلخاری قهی.