یکی از شبهاتی که وجود دارد این است که آیا کودکی 5 ساله میتواند حجت خدا بر روی زمین باشد؟ آیا او آنقدر علم و معنویت دارد که بتواند زمام امور را بدست گیرد ؟
این مساله ای است که متاسفانه دست آویزی قرار گرفته تا وجود نازنین امام زمان (عج) زیر سئوال رود. معاندان اسلام با استفاده از همین موضوع سعی دارند به جهانیان ثابت کنند که : چقدر مسخره و مضحک است که مسلمانان جهان قبول داشته باشند کودکی 5 ساله امام و پیشوای آنها است و با مقایسه عقل و شعور و توانایی کودکان دیگر با امام زمان چنین مساله ای را محال می دانند و به تمسخر شیعیان که این مورد را قبول دارند می پردازند .
پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتی است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب می کند. این امتیاز از همان اوان کودکی در وجود آن بزرگواران موجود است
اگر در اخبار اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تأمل شود معلوم مى گردد که مقام نبوت و امامت یک مقام ظاهرى ناچیز نیست که هر کسى صلاحیت آن را داشته باشد بلکه نبوت مقام ارجمندى است که شخص واجد آن مقام با حق تعالى ارتباط و اتصال داشته از افاضات و علوم عوالم غیبى برخوردار مى شود، احکام و قوانین الهى بر باطن و قلب نورانیش وحى و الهام مى گردد و به طورى آنها را دریافت مى کند که از هر گونه خطا و اشتباهى معصوم است. همینطور ولایت و امامت مقام بزرگى است که واجد آن مقام به طورى احکام خدایى و علوم نبوت را تحمل و ضبط مى کند که خطا و نسیان و عصیان در ساحت وجود مقدسش راه ندارد و همواره با عوالم غیبى مرتبط بوده و از افاضات و اشراقات الهى بهره مند مى گردد. بواسطه علم و عمل پیشوا و امام انسانیت و نمونه و مظهر دین و حجت خداوندى است، البته معلوم است که هر کسی قابلیت احراز مقام امامت یا نبوت را ندارد، بلکه باید از حیث روح در مرتبه اعلای انسانیت قرار گرفته باشد تا لیاقت ارتباط با عوالم غیبی و دریافت علوم و ضبط آنها را داشته باشد. و همچنین از حیث ترکیبات جسمانی و قوای دماغی در کمال اعتدال باشد تا بتواند حقایق عالم هستی و افاضات غیبی را بدون خطا و اشتباه به عالم الفاظ و معانی تنزل داده و به مردم ابلاغ کند.
لذا پیغمبر و امام از حیث آفرینش ممتازند و به واسطه همین استعداد و امتیاز ذاتی است که خداوند متعال آنان را به مقام شامخ نبوت و امامت انتخاب می کند. این امتیاز از همان اوان کودکی در وجود آن بزرگواران موجود است ، لکن اگر صلاح باشد و شرایط موجود شود و مانعی هم در کار نباشد آن افراد برجسته رسما به مقام و منصب نبوت و امامت معرفی می شوند و مامور حفظ و تحمل احکام می گردند، این انتخاب و نصب ظاهری ، چنانکه گاهی بعد از بلوغ یا در زمان بلوغ و بزرگی انجام می گیرد، ممکن است در ایام کودکی تحقق پذیرد. پیشوایى به کوچکى و بزرگى نیست، بلکه مربوط به قابلیتها و استعدادها است رهبرى و پیشوایى امت در کودکى که سهل، حتى در نوزادى، هم امکان دارد و هم واقع شده است مانند حضرت عیسی (علیه السلام)! چرا ادیان دیگر این موضوع را مورد تمسخر قرار می دهند در حالی که این موضوع حتی در دین آنها هم دیده می شود .
چنانکه حضرت عیسى ـ علیه السلام ـ در گهواره با مردم سخن گفت و خودش را پیغمبر و صاحب کتاب معرفى نمود. خداوند متعال در سوره مریم مى فرماید:
«مریم به عیسى اشاره کرد، گفتند: "چگونه با کودکى که در گهواره است سخن بگوییم؟! عیسى گفت من بنده خدایم که مرا کتاب داده و به پیغمبرى برگزیده است و هر کجا باشم مبارک گردانیده و به نماز و زکوة تا زنده باشم سفارش کرده است. »( مریم آیه 29)
از این آیه و آیات دیگر استفاده مى شود که حضرت عیسى ـ علیه السلام ـ از همان کودکى و ایام صغر پیغمبر و صاحب کتاب بوده است.
امام علی النقی نیز شش سال و پنج ماه از سن شریفش گذشته بود که پدرش به شهادت رسید و امامت به وی منتقل شد
همچنین حضرت یحیی در دوران صباوت و صغر سن به مقام نبوت رسیده است. بنابر این، وقتی عیسی مسیح و حضرت یحیی می توانند در کودکی به مقام نبوت برسند، چه مانعی دارد که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) نیز در سنین کودکی به مقام امامت برسد، جالب اینجاست که ائمه اطهار ـ علیه السلام ـ هم موضوع صغر سِنّ آن جناب را پیش بینى کرده و اعلام نموده اند تا مورد اعتراض مخالفین و معاندین قرار نگیرد. چنانکه امام باقر علیه السلام فرمود :« حضرت صاحب الامر سن مبارکش از تمام ما کمتر و گمنام تر است»(1)
بنابراین هیچ مانعى ندارد که کودکى در سن پنج سالگى با عوالم غیبى ارتباط داشته باشد و به وظیفه سنگین خزانه داراى و ضبط و تبلیغ احکام منصوب گردد و در انجام وظیفه خویش و اداى این امانت بزرگ کاملاً نیرومند و مقتدر باشد(2)
اتفاقا بعضی از ائمه نیز در سن قبل از بلوغ به مقام امامت رسیدند،مثلا حضرت امام جواد ـ علیه السلام ـ هم در هنگام وفات پدرش نه ساله و یا هفت ساله بوده و امام رضا ـ علیه السلام ـ او را به عنوان جانشین خود معرفى نمود(3) که سخنان و مناظرات امام جواد ـ علیه السلام ـ و حل مشکلات بزرگ علمى و فقهى توسط آن حضرت تحسین و اعجاب دانشمندان اسلامى اعم از شیعه و سنى را بر انگیخته و آنان را به تعظیم در برابر عظمت علمى امام وا داشته است و هر کدام او را به نحوى ستوده اند.
امام علی النقی نیز شش سال و پنج ماه از سن شریفش گذشته بود که پدرش به شهادت رسید و امامت به وی منتقل شد.
بنابر این، مساله صغر سن و رسیدن به مقام امامت در سن کودکی اختصاص به امام عصر علیه السلام ندارد.
پی نوشت ها :
1. مجلسى، بحار الانوار، (اسلامیه) ج51، ص38.
2. ابراهیم امینى، دادگستر جهان (انتشارات شفق، چاپ چهاردهم، ص1373) ص122-121.
3. اثبات الوصیة، ص161.
امام عسکرى علیهالسلام براى تثبیت امامت فرزندش چه تدابیرى اندیشید؟
حضرت براى تثبیت امامت حضرت مهدى (عج) از راههاى مختلف استفاده نمود:
1 - تعلیمات وبیانات
موسى بن جعفر بن وهب بغدادى مىگوید: از امام عسکرى (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «گویا شما را مىبینم که در حقّ جانشین من اختلاف خواهید کرد. آگاه باشید! هر کس به امامان بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) اقرار کند ولى منکر فرزند من شود، همانند آن است که به جمیع انبیاى خدا و رسولان او اقرار کرده ولى نبوت محمّد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را انکار کرده است...».(1) احمد بن اسحاق مىگوید: از امام عسکرى (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «ستایش خداوندى را سزاست که قبل از آنکه از دنیا رحلت کنم، جانشین بعد از خودم را نشانم داد.»( 2) در روز سوم ولادت حضرت مهدى (علیه السلام)، پدرش امام عسکرى (علیه السلام) او را بر اصحاب خود عرضه کرد و فرمود: «این فرزند، صاحب و امام شما بعد از من و خلیفه من بر شما است. او قائمى است که مردم در انتظار او به سر خواهند برد...».(3)
2 - نشان دادن به خواص
احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى مىگوید: خدمت امام عسکرى (علیه السلام) رسیدم تا از جانشین آن حضرت سؤال کنم. حضرت در ابتدا فرمود: اى احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى هرگز زمین را از زمان خلقت حضرت آدم (علیه السلام) تا روز قیامت، از حجت بر خلق خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت. به توسط حجّت است که بلا را از اهل زمین دفع مىکند، و به واسطه اوست که باران نازل کرده و برکات زمین را بیرون مىآورد.
پرده را کنار بزن. کنار زدم، ناگهان کودکى با شمایلى خاص بر ما وارد شد و بر دامان امام عسکرى (علیه السلام) نشست. حضرت فرمود: «این فرزند صاحب وامام شما بعد از من است...»
آن گاه عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! امام و خلیفه بعد از شما کیست؟ حضرت فوراً از جا بلند شد و داخل اتاق گشته، در حالى که کودکى به مانند ماه پاره با حدود سه سال بر شانه خود داشت بر من وارد شد و فرمود: «اى احمد بن اسحاق! اگر کرامت تو نزد خداوند عزّوجلّ و نزد حجتهاى خداوند نبود این فرزند را بر تو عرضه نمىکردم...».( 4) شیخ صدوق از ابىغانم خادم نقل مىکند: «خداوند به امام عسکرى (علیه السلام) فرزندى عنایت فرمود که نام او را «محمد» نهاد. در روز سوّم از ولادتش او را به اصحابش عرضه داشت و فرمود: این صاحب و امام شما و خلیفه بعد از من است...».( 5)
معاویة بن حکیم ومحمّد بن ایّوب بن نوح ومحمّد بن عثمان عَمْرى مىگویند: «ما با چهل نفر در منزل امام عسکرى (علیه السلام) بودیم که آن حضرت فرزند خود را بر ما عرضه کرده و فرمود: این امام و خلیفه شما بعد از من است، او را اطاعت کنید و بعد از من در ادیان خود متفرّق نشوید که هلاک خواهید شد. بدانید که بعد از این روز هرگز او را مشاهده نخواهید کرد...».( 6)
یعقوب بن منقوش مىگوید: خدمت امام عسکرى (علیه السلام) رسیدم در حالى که کنار اتاقى که بر درب آن پردهاى آویزان بود نشسته بودند. عرض کردم: اى آقاى من! صاحب امر امامت -بعد از شما- کیست؟ فرمود: پرده را کنار بزن. کنار زدم، ناگهان کودکى با شمایلى خاص بر ما وارد شد و بر دامان امام عسکرى (علیه السلام) نشست. حضرت فرمود: «این فرزند صاحب وامام شما بعد از من است...».( 7)
آیا حضرت مهدىعلیهالسلام براى اثبات امامتش در کودکى اقدامى انجام داده است؟
حضرت مهدى (علیه السلام) در راستاى تثبیت امامت و رهبرى خود نسبت به جامعه شیعى اقداماتى را انجام داد:
1 - اقامه معجزات و کرامات
در قضیه ابوالادیان -که قبلاً به آن اشاره شد- آمده است: «...کودک جلو آمد و بر حضرت عسکرى (علیه السلام) نماز گزارد و بعد در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. کودک -حضرت مهدى (علیه السلام)- به من فرمود: اى بصرى! جواب نامههایى که با تو است نزد من آر. آنها را به حضرت تقدیم نمودم. در دلم گفتم: این دو نشانه از نشانههاى امامت است که در این کودک مشاهده کردم. تنها باقى مىماند یک نشانه و آن اینکه از آنچه در همیان است خبر دهد... .
ابوالادیان مىگوید: خادم خارج شد و فرمود: نزد شما نامههاى فلان شخص و فلان شخص است، و در خورجین او هزار و ده دینار وجود دارد که از آن جمله دینارهایى زرکوب است. آن جماعت نیز نامهها و مال را به او داده و گفتند: کسى که تو را براى گرفتن اینها فرستاده همان امام است...».( 8)
2 - جواب مسائل
یکى دیگر از راههاى اثبات امامت خود، پاسخ به سؤالهایى بود که توسط نوّاب اربعه به آن حضرت ارسال مىشد و حضرت نیز جواب آنها را به صورت توقیع مرقوم مىداشتند، همانند: جواب به مسائل احمد بن اسحاق اشعرى، جواب به مسائل اسحاق بن یعقوب، جواب سؤالهاى حمیرى، جواب به مسائل محمّد بن ابراهیم مهزیارى، جواب به مسائل ابى الحسین بن محمّد اسدى و دیگران.
پی نوشت ها:
1. بحارالأنوار، ج 51، ص 160، ح 6
2. کمال الدین، ص 408 ؛ بحارالأنوار، ج 51، ص 161، ح 9
3. کمال الدین، ص 431
4.کمال الدین، ص 385و348، ح 1
5.کمال الدین، ص 431، ح 8
6. کمال الدین، ص 435، ح 2
7.همان، ص 437، ح 5
8.کمال الدین، ج 2، ص 503و502، ح 24
برخى ممکن است سؤال کنند: چه ضرورتى دارد که کودک امام باشد در حالى که مورد شک و تردید عدهاى قرار مىگیرد.
ممکن است عواملى چند در این انتخاب مؤثر باشد:
1 - امتحان مردم؛ زیرا با اثبات امامت طفل از راه معجزه و جهات دیگر، انسان مورد امتحان قرار مىگیرد که چگونه در برابر حق تسلیم گردد، همان گونه که حضرت عبدالعظیم حسنى مورد امتحان قرار گرفت.
2 - براى اثبات اینکه امامت این شخص از جانب خداوند است؛ زیرا اگر امامان تنها در بزرگسالى به مقام امامت نایل مىشدند، ممکن بود کسانى گمان کنند که مقامات و کمالات آنان همگى اکتسابى است ولى در طفل صغیر هیچ گاه این گمان برده نمىشود. و اگر طفلى فضایلى در حدّ امامت داشت شکّى نیست که از جانب خداوند است.
3 - براى اثبات اینکه مقام و منزلت بر اساس لیاقت است نه بزرگى سنّ، چنان که در جریان فرماندهى اسامة بن زید چنین بود، در حالى که عدهاى از صحابه بر عزل او اصرار داشتند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جهت لیاقت وى، اصرار بر فرماندهى او داشت.
4 - از آنجا که تا امام رضا (علیه السلام) امامان را یکى پس از دیگرى به شهادت مىرساندند، سنت الهى بر این قرار گرفت که از امام جواد (علیه السلام) امامت در سنین پایین قرار گیرد تا اینکه حاکمان جور و ظلم امامت آنان را باور نکرده و آنها را نکشند، تا اینکه نوبت به امام زمان (عج) رسید و چون امامان پیشین از امتحان سربلند بیرون آمده بودند، دشمنان فهمیدند که امامت در سنین کودکى نیز ممکن است، لذا قصد داشتند تا حضرت مهدى (عج) را از همان ابتداى ولادت به قتل برسانند، لذا خواست خداوند بر این تعلّق گرفت که او را از هنگام ولادت در پشت پرده غیبت نگه دارد.
امام زمان (علیه السلام) متولّد شد. کسى که به جهت قیام غیرمترقّبهاش نمىتواند بیعت کسى را بر گردن داشته باشد. آیا چنین امامى نباید از ابتداى ولادت و حتّى از هنگام به امامت رسیدن، از دید عموم مردم و خصوصاً سلاطین جور که درصدد قتل او بودند مخفى باشد؟
چرا امام زمان علیهالسلام از همان کودکى در اختفا به سر بردند؟
برخى سؤال مىکنند که چرا امام زمان (عج) از همان ابتداى کودکى در اختفا به سر بردند در حالى که وظیفه امام، حضور در میان مردم و ارشاد آنان است؟ و به تعبیر دیگر: چرا امام عسکرى (علیه السلام) فرزند خود را از هنگام ولادت از مردم مخفى داشت؟
شکّى نیست که فشار سیاسى بر امام عسکرى (علیه السلام) و کنترل آن حضرت براى دسترسى به فرزندش حضرت مهدى (عج) به حدّى شدید بود که به شیعیان و اصحاب خود سفارش نموده بود حتى کسى در ملأ عام بر او سلام نکند یا با دست به او اشاره ننماید؛ زیرا در این صورت در امان نخواهد بود.(1) کار به جایى رسیده بود که امام عسکرى (علیه السلام) براى ملاقات با اصحاب خود کسى را به سراغ آنها مىفرستاد و مىفرمود: «بعد از وقت عشا در فلان موضع و فلان خانه، در فلان شب جمع شوید که مرا در آنجا خواهید دید.»(2)
با وجود همین فشارهاى سیاسى بود که حضرت نظام وکالت را دنبال نمود تا هم بتواند به نیازهاى مردم رسیدگى کند و هم از گرفتارىهایى که از ناحیه ملاقاتها براى مردم حاصل مىشد، بکاهد.
در این موقعیت حسّاس، امام زمان (علیه السلام) متولّد شد. کسى که حجت خدا در روى زمین بعد از امام عسکرى (علیه السلام) خواهد بود. او دوازدهمین امامى خواهد بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وعده تولدش را داده که با ظهورش در آخرالزمان زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. کسى که به جهت قیام غیرمترقّبهاش نمىتواند بیعت کسى را بر گردن داشته باشد. آیا چنین امامى نباید از ابتداى ولادت و حتّى از هنگام به امامت رسیدن، از دید عموم مردم و خصوصاً سلاطین جور که درصدد قتل او بودند مخفى باشد؟ هر چند که در میان مردم است وبا آنان زندگى مىکند قطعاً باید این چنین باشد وگرنه برخلاف مصالح کلّى عالم خواهد بود.
آیا عقل، امامت کودک را تأیید مىکند؟
برخى مىگویند: امامت در سنین کودکى عقلاً محال است. در پاسخ مىگوییم:
پس گاهى ممکن است که خداوند به کسى حکمت عطا کند در حالى که کودکى بیش نیست، همان گونه که جایز است به کسى دیگر در سنین چهل سالگى حکمت عطا فرماید
امر محال بر سه قسم است:
1 - محال ذاتى: که فى حدّ نفسه محال است بدون در نظر گرفتن امرى دیگر، مثل اجتماع نقیضین یا ارتفاع نقیضین.
2 - محال وقوعى: که وقوع آن محال است، مثل وقوع معلول بدون علت.
3 - محال عادى: که وقوع آن طبق قوانین شناخته شده طبیعت محال است ولى نه ذاتاً محال است و نه مستلزم محال. همانند کارهایى که بر آن معجزه صدق مىکند.
در مورد امامت در سنین کودکى مىگوییم: این مسأله، محال ذاتى یا وقوعى نیست، زیرا خداوند متعال قادر است تا تمام شرایط رسالت و امامت را در کودک قرار دهد. عقل انسان این مطالب را بعید نمىداند. و نبوت حضرت یحیى و عیسى بهترین شاهد صدق بر این مدعا است.
محمّد بن حسن صفّار به سند خود از على بن اسباط نقل کرده که گفت: «اباجعفر (علیه السلام) را در حالى که بر من وارد مىشد مشاهده کردم. خوب به سر وپاى مبارکش نظاره کردم تا بتوانم بر اصحاب خود در مصر آن حضرت را توصیف نمایم. ناگهان مشاهده کردم که حضرت به سجده افتاد وفرمود: «خداوند احتجاج نموده در امر امامت به آنچه در امر نبوت احتجاج کرده است، ومىفرماید: «وَآتَیْناهُ الحُکْمَ صَبِیّاً»( سوره مریم، آیه 12) و نیز مىفرماید: «پس گاهى ممکن است که خداوند به کسى حکمت عطا کند در حالى که کودکى بیش نیست، همان گونه که جایز است به کسى دیگر در سنین چهل سالگى حکمت عطا فرماید.»( 3)
پی نوشت ها:
1.بحارالأنوار، ج 50، ص 269، ح 34
2.بحارالأنوار، ج 50، ص 304، ح 80
3. بصائر الدرجات، ص 258، ح 10
ادعای «امامیه» از جهتی بر خلاف عادت است و آن اینکه آنان می گویند «مهدی پسر حسن بن علی» چندین سال قبل از مرگ پدرش که در سال 260 اتفاق افتاده، به دنیا آمده و تا این زمان که سال «چهارصد و ده» است، در حال حیات به سر میبرد و این امر نیز چیزی است که عادتاً ممکن نیست و نمی تواند فردی این مقدار عمر کند.
انتقاد کنندگان میگویند: از نظر «عرف و عادت»، محال است فرزند «حسن بن علی» که در بین سالهای دهه 260 متولد شده تا به حال که سال 411 هجری است، زنده بماند و ضعف و سستی یا پیری و ناتوانی در او راه نیابد، خصوصاً آنکه طبق ادعای «امامیه» هنگامی که ظهور کند، در کمال جوانی، هوش، عقل و نهایت نیرومندی خواهد بود. و این مطلب چیزی است که بر خلاف عادت و متعارف انسانهاست.
این انتقاد سست و بیاساس است، به خاطر اینکه این ادعا گرچه بر خلاف عادت و عرف انسانها، در عصرهای کنونی بشر است، لکن به هیچ وجه بر خلاف عرف انسانهای عصرهای گذشته نیست و اینک شواهدی از این قسم عمرهای طولانی برای خوانندگان نقل میکنم تا حقیقت امر، واضح و آشکار گردد:
1- همه دانشمندان و تاریخ نویسان پیرو ادیان آسمانی، نوشتهاند که «آدم ابوالبشر» قریب «هزار سال» عمر کرد، در حالی که از ابتدای خلقت وی تا واپسین روزی که از دنیا رفت، ابداً در او تغییری حاصل نشد و حالات متعارفی که در انسانهای دیگر پیدا میشود؛ مانند: طفولیت، جوانی، پیری، ضعف، قدرت، علم و جهل، بکلی در او راه نیافت و همواره بر یک خلق و خوی و صورت بود تا از دنیا رفت. (1)
2- قرآن صریحاً اعلام میکند که حضرت نوح علیه السلام 950 سال قومش را به درستی و خداپرستی دعوت نمود و قبل از این زمان، مدتهای طولانی زندگی کرد، در حالی که ابداً ضعف، سستی، پیری، ناتوانی، عجز و جهل به وجودش راه نیافت. دانشمندان مسلمان مینویسند که «پیری» تا قبل از «ابراهیم خلیل» در میان بشر وجود نداشت.
البته این مطلب را «طبیعیین، مادیین و ملحدین» انکار میکنند، لکن پیروان ادیان آسمانی، همه بر صحت این امر اتفاق کامل دارند.
یکی از آنان «لقمان بن عاد» است که طبق نقل تاریخدانان معتبر، 3500 سال عمر کرده و بعضی گفتهاند که به اندازه هفت «کرکس» عمر کرده
3- سراسر تاریخ مملو است از ذکر «معمّرین» عرب و عجم و سایر اصناف بشر و شرح زندگی و بیان قصههای جنگ و ستیز و سخنرانیها و اشعارشان که هیچ فرد هوشمندی در صحت آنها شک نمیکند. در اینجا از این جهت که ذکر اسامی همه آنها مقدور نیست، به ذکر نام بعضی از آنان اکتفا میکنم:
الف) یکی از آنان «لقمان بن عاد» است که طبق نقل تاریخدانان معتبر، 3500 سال عمر کرده و بعضی گفتهاند که به اندازه هفت «کرکس» عمر کرده، به اینگونه که کرکسی را میگرفت و او را در کوهستان نگهداری و تربیت میکرد و هنگامی که عمر آن کرکس به آخر میرسید، کرکس دیگری را گرفته و او را نیز تربیت و نگهداری میکرد تا بمیرد تا اینکه عمر هفت کرکس را به آخر رساند .
ب) یکی دیگر از معمرین «ربیع بن ضبع بن وهب بن بغیض بن مالک بن سعد بن عدی بن فزارة» است که 340 سال عمر نموده و پیغمبر اسلام را درک کرده و این اشعار از اوست:
«هرگاه زمستان رسید، مرا شدیداً حفظ کنید؛ چرا که زمستان پیرمرد را ناتوان میکند».
«و اما هنگامی که زمستان رفت و آسمان آرام شد، یک زیر جامه یا عبای نازکی او را کفایت میکند».
«هرگاه شخص دویست سال عمر کرد، پس تمام خوشی های او به نابودی رسیده است».
ج) یکی دیگر از معمرین، «مستوغربن ربیعة بن کعب» است که 333 سال عمر کرده و این اشعار را درباره طولانی بودن عمر خود سروده است:
«بدون شک از طولانی بودن زندگی بیزار شدم و به اندازه سیصد سال عمر کردم».
«صد سال عمر کردم که به دنبال آن صد سال، دویست سال دیگر آمد و اضافه بر آن به اندازه عده ایام ماهها، سالهایی نیز عمر کردم».
د) یکی دیگر از معمرین، «اکثم بن صیفی اسدی» است(2) که 380 سال عمر نمود و زمان پیغمبر اسلام را نیز درک کرده و به او ایمان آورد. و قبل از اینکه او را ملاقات نماید، وفات کرد و از «اکثم» روایتهای تاریخی و کلمات قصار و خطبه های بسیار ادیبانهای نقل شده و این اشعار از اوست:
«اگر کسی نود سال عمر کند تا صد سال و از زندگی بیزار نشد، پس او حتماً فرد نادانی است».
«تا به حال من 210 سال عمر کردم و این در نزد من شبهای چندی بیش نیست».
یکی دیگر از معمرین مورد اتفاق همه مسلمین و غیر آنان «سلمان فارسی» است که اکثر دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی میگویند که او «عیسی مسیح علیه السلام» را دیده و پیامبر اسلام را نیز درک کرده است
ه) یکی دیگر از معمرین، «صیفی بن ریاح بن اکثم» پدر «اکثم» معروف به «بردبار» است که 276 سال عمر کرد و عقل و فکر او هیچ تغییری نکرد و «متلمس یشکری» این شعر را درباره وی سروده است:
«برای بردبار تا به امروز عصا به زمین زده نشد.(3) و انسان به این جهت چیزی را یاد میگیرد تا بداند».
و) یکی دیگر از معمرین، «ضبیرة بن سعید بن سعد بن سهم بن عمرو» است که 220 سال عمر کرد و ابداً علامت پیری در او ظاهر نشد و اسلام را درک کرد، ولی اسلام نیاورد. «ابو حاتم رباسی» از «عتبی» از پدرش نقل میکند که گفت: «ضبیره سهمی» در سن 220 سالگی مرد در حالیکه موهایش همگی سیاه و دندان هایش سالم بود .
ط) یکی دیگر از معمرین، «عمروبن حممه دوسی» است که 400 سال عمر کرد و این اشعار از اوست:
«پیر شدم و آن قدر عمرم زیاد شد که گویا من مار گزیدهای هستم که شبش به پایان نمیرسد».
«پس هنوز مرگ، مرا از پای در نیاورده ولکن گذشته است بر من سالهای خوش و بهاری».
«سه قرن کامل بر من گذشته است و الآن نزدیک است که قرن چهارم عمرم نیز به پایان برسد».
ک) یکی دیگر از معمرین مورد اتفاق همه مسلمین و غیر آنان «سلمان فارسی» است که اکثر دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی میگویند که او «عیسی مسیح علیه السلام» را دیده و پیامبر اسلام را نیز درک کرده است و پس از آن حضرت تا اواسط خلافت «عمر بن خطاب» زنده بوده و در آن زمان در «مدائن» قاضی مسلمین بوده و بعضی گفتهاند که استاندار مدائن و مسؤول مالیات آنجا از طرف «عمر» نیز بوده و این گفته صحیح تر است.
اینان تعدادی از معمرینی هستند که نامشان در کتابهای تاریخ ذکر شده و جای تردید نیست که وجود افراد طویل العمر در میان افراد بشر، امکان پذیر بوده و وقوع آن نیز حتمی است. و منکرین طول عمر، تنها عدهای از منکرین خدا و دانشمندان ستاره شناس اند، اما پیروان ادیان آسمانی، تماماً در این مطلب کاملاً اتفاق نظر دارند.
1. درباره این قصه و سرگذشت نوح، به کتاب بحار، ج 5، چاپ کمپانی و تاریخ طبری، ج1 و غیر آن رجوع شود.
2. در بحار، ج 22 و 87، عمر وی را 330 سال نوشته است.
3.مراد شاعر این است که: بردبار با اینکه عمرش طولانی گشته اما هنوز عقل خود را ازدست نداده و محتاج این نیست که برای او عصا بر زمین بزنند.
منبع:
ده انتقاد و پاسخ پیرامون غیبت امام مهدی؛ ترجمه کتاب «المسائل العشر فی الغیبة» ،شیخ مفید (رحمة الله علیه)
هنوز 313 نفر نشده ایم؟!
چند سطری از سر شرم
تو همان آرزوی دیرینی
مثل باغ خیال و... رنگینی
مثل خواب کنار صحن حرم...
بعدِ یک روز تلخ، شیرینی
پیش ازین، در خیال من این بود:
هستی... اما مرا نمیبینی
شانهام- ای جداییات دشوار!-
خو نکرده به بار سنگینی
از غیاب تو حاضر است، حضور
مثل شببوی پشت پَرچینی
از همه،«یک نفر» نمیارزد
بیهمه ماندهای و چندینی
یاد تو، روحبخش قلب همهست
از همه خستهای و غمگینی.
با توجه به اختلافهایی که در زمینه مدت حکومت امام عصر(عج) در روایات وجود دارد، عدهای از عالمان و محدثان شیعه و سنی به توجیه این اختلافها و جمع میان روایات پرداختهاند، که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
«اخبار متفاوتی که در زمینه مدت حکومت امام مهدی(عج) وارد شده است، برخی بر همه مدت فرمانروایی آن حضرت، برخی بر زمان استقرار دولت او، برخی بر سالها و ماههایی که در نزد ما وجود دارد و برخی هم بر سالها و ماههای طولانی زمان ایشان حمل میشود».(1)
نویسنده کتاب «الشیعه و الرجعه» پس از نقل روایات مختلفی که در زمینه مدت حکومت امام مهدی(عج) وارد شده است، مینویسد:
«این اقوال در ظاهر متناقض هستند و به هیچیک از آنها نمیتوان اعتماد کرد. بله، روایت هفت سال در احادیث سنیان و اخبار ما (شیعیان) تکرار شده است و چهبسا این روایت بر دیگر روایات ترجیح داشته باشد؛ زیرا این روایت مطابق با برخی اخبار ماست که میگویند مراد از هفت سال، هفتاد سال است و آن حضرت با قدرت خدای تعالی پس از ظهور، این مدت زندگی میکند. یعنی هر یک سال [از مدت زندگی ایشان] برابر با ده سال از سالهای ما خواهد بود. این موضوع در اخبار ما که ائمه حدیث و حافظان علم درایه و حدیث آنها را نقل کردهاند، تبیین شده است».(2)
سید صدرالدین صدر(ره) درکتاب خود پس از اشاره به اختلاف روایات وارد شده در زمینه مدت حکومت امام مهدی(عج) به ویژه در روایاتی که از طریق اهل سنت نقل شده است، ابتدا سخنی را از اسعاف الراغبین (ص 155) در ترجیح روایات هفت سال ـ به شرح زیر ـ نقل میکند:
«بیشتر روایات بر این موضوع اتفاق دارند که مدت حکومت او هفت سال است و تردید در زیادتر از این مقدار تا تمام شدن نه سال است. در مورد روایت شش سال هم همین موضوع مطرح است. ابنحجر گفته است: آنچه احادیث بر آن اتفاق دارند این است که او بیتردید هفت سال حکومت میکند. و از ابن الحسین ابری هم نقل شده است که اخبار مستفیض و متواتر دلالت دارند که او هفت سال حکومت میکند».(3)
«این قول ظاهرتر و مشهورتر است و این خود فضیلتی بزرگ برای مهدی است که قیام او برای اصلاح دینی و دنیایی وعده داده شده، در این مدت کوتاه رخ میدهد. چنان که قیام جد بزرگوار اوـ درود و سلام خدا بر او و خاندانش باد ـ نیز در مدت هشت سال؛ یعنی از سال دوم هجری به بعد، به ثمر نشست».(4)
ایشان در پایان بحث، دیدگاه خود را در زمینه جمع بین روایات این گونه بیان میکند:
«ممکن است گفته شود دلیل اختلاف روایات این است که اساساً نمیخواستهاند حقیقت را در مورد مدت زمان زندگی مهدی بیان کنند ـ چنانکه وقت ظهور او را نیز پوشیده نگه داشتهاند ـ تا شنونده خود هر یک از اقوال را که مایل بود برگزیند و طولانیترین زمان را برای بقای مهدی آرزو کند. اگر چه ترجیح ـ چنانکه دانستی ـ با قول هفت سال است و همین هم اقواست».(5)
حضرت آیتالله مکارم شیرازی نیز در این به باره مینویسد: «گرچه درباره مدت حکومت او احادیث مختلفی در منابع ا سلامی دیده میشود که از پنج یا هفت سال تا 309 سال (مقدار توقف اصحاب کهف در آن غار تاریخی) ذکر شده است که در واقع ممکن است اشاره به مراحل و دورانهای آن حکومت باشد (آغاز شکل گرفتن و پیاده شدنش پنج یا هفت سال و دوران تکاملش چهل سال و دوران نهاییاش بیش از سیصد سال! دقت کنید)، ولی قطع نظر از روایات اسلامی، مسلم است که این آوازهها و مقدمات برای یک دوران کوتاه مدت نیست بلکه قطعاً برای مدتی است طولانی که ارزش این همه تحمل زحمت و تلاش و کوشش را داشته باشد».(6)
«در نشانههای مهدی منتظر روایتهای هفتسال بیشتر و مشهورتر هستند. بر فرض درستی همه روایتهای [وارد شده در این موضوع] میتوان آنها را اینگونه جمع کرد: حکومت او از نظر ظهور در قدرت متفاوت است. پس چهل سال ـ به عنوان مثال ـ به اعتبار همه مدت حکومت اوست. هفت سال و مانند آن به اعتبار نهایت ظهور و قدرت حکومت او و بیست سال و مانند آن نیز به اعتبار حد میانه [ظهور و مدّت حکومت او] است».(7)
با توجه به مطالب یاد شده شاید بتوان گفت که دوران زمامداری امام مهدی(عج) به طور خاص، یا کلّ مدت استمرار حکومت عادلانهای که پس از ظهور تشکیل میشود 309 سال است و سایر سالهایی که در روایت ذکر شده است ـ بر فرض صحت روایات ـ ناظر به دورانهای مختلف استقرار حکومت مهدوی از ظهور امام مهدی(عج) تا تشکیل حکومت است. توجه به نکات زیر در تأیید این برداشت مؤثر است:
1. استقرار حکومت عادلانه در سراسر زمین پس از قرنها حاکمیت کفر و ظلم نیازمند مجاهدتی طولانی و گسترده است و قطعاً حضرت مهدی(عج) باید سالها در جهان حضور داشته باشد تا بتواند به همه اهداف خود جامه عمل بپوشاند.
2. پذیرش این مطلب که مردم قرنها برای تحقق عدل مهدوی در انتظار باشند و سختیها و مشکلات بسیاری را در این راه تحمل کنند، ولی این حکومت چند سالی بیشتر به طول نینجامد بسیار دور از ذهن است.
3. پس از ظهور امام مهدی(عج) عصر رجعت آغاز میشود. پیشوایان معصوم(عج) یکی پس از دیگری به دنیا باز میگردند و پس از وفات یا شهادت آن حضرت راه او را ادامه میدهند.(8)
پی نوشت ها:
1. بحارالآنوار، ج 52، ص 280.
2. محمدرضا طبسی نجفی، الشیعه و الرجعه، ج 1، ص 225.
3. سید صدرالدین صدر، المهدی(عج)، ص 241.
4. همان، ص 242.
5. همان.
6. ناصر مکارم شیرازی، حکومت جهانی موعود(عج)، ص 281.
7. به نقل از: المهدی، ص 242.
8. بر اساس روایات: پس از ظهور امام مهدی(عج)، ابتدا امام حسین(عج) به عنوان نخستین رجعت کننده به دنیا برمیگردد. پس از او امیرمؤمنان علی (عج) و پیامبر اکرم(ص) نیز به دنیا رجعت میکنند و سالیان سال به زندگی خود ادامه میدهند.
در روایتهای شیعه و سنی مدت زمانهای متفاوتی برای حکومت مهدوی ذکر شده که کمترین آنها هفت سال و بیشترین آنها 309 سال (به مقدار توقف اصحاب کهف در غار) است. در اینجا برخی از روایت مرتبط با این موضوع را نقل میکنیم:
هفت سال، هشت سال، نه سال، ده سال، نوزده سال، بیست سال، چهل سال و 309 سال مدت زمانهایی هستند که در روایات از آنها به عنوان مدت حکومت قائم(عج) یاد شده است. هر یک از دانشمندان اسلامی نیز یکی از این زمانها را ترجیح داده و در کتابهای خود آوردهاند. روایتهایی که مستند مدتهای یاد شده هستند از نظر تعداد و اعتبار یکسان نیستند، ولی در هر حال برای هر یک از آنها میتوان روایت یا روایتهایی را نقل کرد.
در بسیاری از روایاتی که از طریق اهل سنت از پیامبر اعظم(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده، مدت زمان حکومت مهدی(عج) هفت یا نه سال ذکر شده است. در یکی از این روایات چنین میخوانیم:
«زمین از ظلم و جور پر میشود، آنگاه مردی از خاندان من قیام میکند، او هفت یا نه [سال] حکومت میکند و زمین را از عدل و داد آکنده میسازد».(1)
نکته قابل توجه در مورد این دسته از روایات آن است که در بیشتر آنها پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) در پاسخ این پرسش که امام مهدی(عج) چند سال حکومت میکند؟ به جای سخن گفتن و بیان عددی مشخص، به وسیله انگشتان دست، زمان حکومت آن حضرت را مشخص میساختند. محدثان اهلسنت هم با توجه به این عمل پیامبر مدت حکومت امام مهدی(عج) را هفت یا نه سال(2) ذکر کردهاند؛ از اینرو این احتمال وجود دارد که مراد پیامبر از عددی که با نشان دادن انگشتانشان بیان میکردند، نه هفت سال بلکه هفت دوره زمانی باشد.(3)
گفتنی است علامه مجلسی هم برخی روایتهای سنی را که در آنها مدت حکومت امام زمان(عج) هفت یا نه سال بیان شده است، نقل کردهاند که روایت زیر از آن جمله است:
«... پس خداوند مردی از عترت و خاندان مرا برمیانگیزد و زمین را از عدل و داد پر میکند، چنان که از ظلم و جور پر شده بود. ساکنان آسمان و زمین از او خشنودند، آسمان چیزی از بارانش را نگه نمیدارد و همه را پی در پی، فرومیفرستد، زمین هیچ روئیدنی را در خود نگه نمیدارد و همه را خارج میسازد. تا آنجا که انتظار میرود مردگان نیز زنده شوند، جهانیان هفت یا هشت، یا نه سال در این وضع زندگی میکنند».(4)
نعمانی در آخرین باب کتاب خود، چهار روایت، در زمینه مدت زمان حکومت قائم(عج) نقل کرده که در همه آنها از نوزده سال یا نوزده و چند ماه سخن به بیان آمده است.(5)
در یکی از این روایات که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است، چنین میخوانیم:
«همانا قائم [بر او درود باد] نوزده سال و چند ماه حکومت خواهد کرد».(6)
در یکی از روایات این باب، افزون بر نوزده سال از 309 سال هم به عنوان مدت حکومت امام مهدی(عج) یاد شده است، که در ادامه درباره آن سخن خواهیم گفت.
برخی روایات، مدت حکومت امام مهدی(عج) را چهل سال ذکر کردهاند. از جمله در روایتی که از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) نقل شده، آمده است: «او چهل سال در روی زمین فرمانروایی میکند».(7)
امام حسن مجتبی (علیه السلام) نیز از پدر بزرگوارش نقل میکند که فرمود:
«خداوند در آخرالزمان مردی را بر میانگیزد... او زمین را از عدل، داد، برابری، نور و برهان پر میکند... او [به مدت] چهل سال بر شرق و غرب عالم فرمانروایی میکند. پس خوشا به حال کسی که زمان او را درک کند و سخن او را بشنود».(8)
برخی روایات، ابتدا مدت حکومت قائم(عج) را هفت سال اعلام کردهاند، ولی در ادامه یادآور شدهاند که هر یک سال از حکومت آن حضرت برابر با ده سال از سالهای معمولی است.
عبدالکریم خثعمی میگوید، به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: «قائم ـ بر او درود باد ـ چند سال حکومت میکند» و آن حضرت فرمود: «هفت سال، روزها و شبها طولانی میشوند تا آنجا که هر سال از سالهای او با ده سال از سالهای شما برابری میکند، و بدین گونه مدت حکومت او با هفتاد سال از سالهای شما برابر میشود».(9)
این موضوع که در عصر امام مهدی(عج)، سالها طولانیتر شده و هر سال با ده سال از سالهای کنونی برابری میکند در روایتهای متعددی بیان شده است. از جمله در روایتی که از امام ششم شیعیان(علیه السلام) نقل شده، آمده است: «خداوند در عهد او به چرخ گردون فرمان میدهد که آرامتر بگردد، تا آنجا که در روزگار او یک روز برابر با ده روز از روزهای شما، یک ماه برابر با ده ماه [از ماههای شما] و هر سال برابر با ده سال از سالهای شما میشود».(10)
آخرین گروه از روایات، شامل روایاتی است که مدت زمان حکومت امام مهدی(عج) را به تعداد سالهای اقامت اصحاب کهف در غار، یعنی 309 سال دانستهاند. در یکی ازاین روایات که از امام محمدباقر(علیه السلام) نقل شده، چنین آمده است:
«قائم مدت 309 سال حکومت میکند، به تعداد سالهایی که اصحاب کهف در غار خود درنگ کردند. او زمین را از عدل و داد پر میکند. چنان که ستم و بیداد پر شده بود».(11)
نعمانی در کتاب خود از جابربن یزید جعفی نقل میکند که امام باقر(علیه السلام) میفرمود:
«به خدا سوگند مردی از ما اهل بیت سیصد سال [و سیزده سال] به اضافه نه [سال] حکومت خواهد کرد، گوید: به آن حضرت عرض کردم: [و] این کی خواهد شد؟ فرمود: پس از وفات قائم(عج). به آن حضرت گفتم: قائم (عج) چقدر در عالم خود برپاست تا از دنیا برود؟ فرمود: نوزده سال از روز قیامش تا روز مرگش».(12)
پینوشتها:
1. احمدبن حنبل، المسند، ج 3، ص 28
2. این احتمال وجود دارد که کلمه «سبع = هفت» در نسخه برداریهایی که از کتابهای روایی صورت گرفته است، تصحیف و تبدیل به «تسع = نه» شده باشد.
3. ر. ک: معجم احادیث الإمام المهدی(عج)، ج 2، ص 527.
4. بحارالآنوار، ج 51، ص 104، ح 39.
5. ر. ک: کتاب الغیبه، ص 331 ـ 332.
6. همان، ص 332، ح 4.
7. بشارت الاسلام، ص 255؛ الزام الناصب، ص 304.
8. بحارالآنوار، ج 52، ص 280، ج 6.
9. بحارالآنوار، ج 52، ص 337، ح 77.
10. همان، ص 333، ح 61؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 283.
11. بحارالآنوار، ج 52، ص 291، ح 34.
12. کتاب الغیبه، ص 331ـ332 ، ح 3.
اعتقاد به رجعت یکی از عقاید مسلم و تردید ناپذیر شیعه است، که بر اساس آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام استوار میباشد.
باری، خداوند منان بر طبق حکمت بالغه اش، مقرر فرموده که به هنگام پیاده شدن احکام الهی واستقرار یافتن حکومت واحد جهانی، چشم انتظاران آن روزگار مسعود باز گردند واز برکات بی پایان دولت کریمه خاندان وحی برخوردار شوند.
هنگامی که مؤمنان خالص برای مشاهده الطاف حق، ودرک لذت زندگی در پناه دولت حق باز میگردند، ستمگران و ملحدان نیز باز میگردند، تا پیش از آخرت قسمتی از واکنش اعمال خود را ببینند و مایه سرور و تشفی خاطر ستمدیدگان گردد.
فرمان رجعت همانند فرمان ظهور، از طرف خداوند قادر متعال صادر میشود، و جمعی از بندگان خالص خداوند، که سالها و احیانا قرنها پیش از آنان دیده از جهان فرو بستهاند، باز میگردند و تجلی قدرت خداوند را در دولت کریمه امام مهدی (علیه السلام) میبینند.
آیات بی شماری از قرآن کریم، توسط پیشوایان معصوم - علیهم السلام - به عنوان آیات رجعت مطرح شده، که از بررسی آنها وقوع رجعت در میان پیشینیان وامکان آن در آینده به روشنی اثبات میگردد. در اینجا به چند نمونه از آیاتی اشاره میکنیم، که در احادیث اهل بیت عصمت وطهارت به رجعت گروهی از مؤمنان و مشرکان خالص بعد از ظهور حضرت مهدی (عجل الله فرجه) تفسیر شده است:
1- "ولئن قتلتم فی سبیل الله..."(سوره آل عمران، آیه 157)
اگر در راه خدا کشته شوید، و یا بمیرید، رحمت و مغفرت خدا بهتر است از آنچه گرد میآورید.
امام باقر (علیه السلام) در پیرامون این آیه از جابر پرسید: ای جابر! آیا میدانی که معنای (سبیل الله) چیست؟
جابر گفت: نه به خدا سوگند، جز اینکه از شما بشنوم. فرمود: (سبیل الله) راه علی و اولاد علی است. هر کس با ولایت وی کشته شود، در راه خدا کشته شده است. و هر کس با ولایت او بمیرد، در راه خدا مرده است.
هیچ مؤمنی از این امت نیست جز اینکه برای او قتل و مرگی هست، هر کدام از آنها کشته شود یک بار دیگر بر می گردد تا بمیرد، و هر کدام از آنها بمیرد، برمی گردد تا کشته شود).(1)
وامام رضا (علیه السلام) نیز در این رابطه فرموده است: (هر مؤمنی در بستر بمیرد در رجعت کشته میشود، و هر مؤمنی کشته شود، در رجعت در بستر خود میمیرد).(2)
2- (ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم به ان لهم الجنه، یقاتلون...). سوره توبه، آیه 111
خداوند از مؤمنان جانها و مالهایشان را خریداری کرد و در برابر، بهشت را از آن آنها ساخت، آنها در راه خدا کارزار کنند و بکشند و کشته شوند. وعده حق خدا در تورات و انجیل و قرآن است. چه کسی از خداوند، به وعده خود وفادارتر است؟ بشارت باد بر شما با این معاملهای که با خدا کردید، واین رستگاری بزرگ است.
زراره بن اعین گوید: دوست داشتم از امام باقر (علیه السلام) در مورد (رجعت) سؤال کنم، ولی نمیخواستم به طور مستقیم بپرسم، از این رو پرسش خود را چنین مطرح کردم: جانم به فدایت، به من خبر ده از کسی که کشته میشود، آیا او مرده است؟ فرمود: نه، مرگ مرگ است و قتل قتل. گفتم: بالاخره کسی که کشته میشود میمیرد.
حضرت فرمود: ای زراره! گفتار خدا حق است که میان مرگ و قتل فرق میگذارد و می فرماید: (اگر بمیرد و کشته شود) (سوره آل عمران، آیه 144)
و در جای دیگری میفرماید: (اگر بمیرد واگر کشته شوید، به سوی خداوند باز میگردید). (سوره آل عمران، آیه 158)
و میفرماید: (خداوند از مؤمنان جان ومالشان را در برابر بهشت خریداری کرده است). (سوره توبه، آیه 111)
عرض کردم: خدای تبارک و تعالی میفرماید: (هر کس طعم مرگ را خواهد چشید).( سوره انبیاء، آیه 35)
آیا کسی که کشته میشود طعم مرگ را نمیچشد؟ فرمود: (کسی که با شمشیر کشته میشود، همانند کسی نیست که در بستر بمیرد. کسی که کشته میشود به ناگزیر باید برگردد تا طعم مرگ را بچشد).(3)
آیات بسیار دیگری وجود دارد که برای آگاهی بیشتر، به کتابهای مربوط به رجعت مراجعه شود.
اینک با آیاتی از قرآن کریم آشنا میشویم که وقوع رجعت را در میان امتهای پیشین اثبات میکند. هنگامی که وقوع رجعت در میان امتهای پیشین ثابت شود، اثبات امکان و لزوم وقوع آن در امت اسلامی نیز ثابت میشود، زیرا بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است.
1- (ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون).( سوره بقره، آیه 56)
آنگاه شما را پس از مرگتان برانگیختیم تا شاید سپاسگزار باشید.
این آیه در مورد هفتاد نفر از برگزیدگان قوم حضرت موسی (علیه السلام) است که حضرت موسی آن را از میان قوم خود برگزید وبا خود به طور سینا برد تا بر جریان مکالمهاش با خدا وگرفتن الواح از جانب خدا شاهد باشند، ودر نتیجه بنی اسرائیل صدور الواح را از جانب خدا تکذیب نکنند. چون به (طور) رسیدند ومکالمه حضرت موسی را با خدا مشاهده کردند گفتند: (ای موسی، ما به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خداوند را آشکارا به ما بنمایانی). هر چه حضرت موسی آنها را از این خواسته جاهلانه منع نمود، آنها بر خواهش خود اصرار ورزیدند تا سرانجام صاعقه آمد وهمه آنها را نابود کرد. حضرت موسی عرضه داشت: بار پروردگارا! اگر این هفتاد نفر زنده نشوند، من چگونه به سوی قوم خود بروم؟ آنها مرا به قتل اینها متهم خواهند کرد. خداوند بر او منت نهاد وآنها را زنده کرد وهمراه حضرت موسی به سوی خانه وکاشانه خود بازگشتند.
در مورد سرگذشت این هفتاد نفر هیچ اختلافی نیست، و صریح قرآن است که آنها بر اثر صاعقه جان سپردند، و به درخواست حضرت موسی از نو زنده شدند، که معنای (رجعت) چیزی جز زنده شدن پس از مرگ نیست. چنانکه امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز در روایتی به استناد آیات، در مورد مسئله رجعت استدلال نمودهاند.(4)
2- (واذ قتلتم نفسا فادارتم فیها و الله مخرج ما کنتم ...).( سوره بقره، آیات 72 و73)
(به یاد آورید هنگامی را که فردی را به قتل رساندید. سپس درباره قاتل او به نزاع پرداختید، وخداوند آنچه را که مخفی میکردید آشکار میسازد. پس گفتیم که قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند) خداوند این گونه مردگان را زنده میکند و آیات خود را به شما نشان میدهد، شاید عقل خود را به کار برید).
این آیات پیرامون حادثه قتلی است که در بنی اسرائیل روی داد و به امر خدا گاوی ذبح گردید و قسمتی از بدن گاو به مقتول زده شد و مقتول زنده شد و قاتل خود را معرفی کرد. (5)
از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده که شخص مقتول 60 سال داشت، هنگامی که به اذن خدا زنده شد، خدای متعال 70 سال دیگر به او عمر داد و 130 سال عمر نمود. و تا پایان عمر از نشاط و تندرستی و سلامتی حواس برخوردار بود.(6)
و نیز داستان معروف اصحاب کهف که در قرآن آمده دلالت بر همین امر دارد. در دعاها وزیارات مأثوره نیز (رجعت) بیان شده است که از جمله آنها این فراز از زیارت جامعه کبیره است:
(معترف بکم مؤمن بایابکم، مصدق برجعتکم منتظر لامرکم مرتقب لدولتکم).(7)
(به شما ایمان دارم، بازگشت شما را باور دارم، رجعت شما را تصدیق میکنم، امر شما را انتظار میکشم، دولت شما را چشم به راهم).(8)
بیش از صد کتاب پیرامون رجعت (کتاب مستقل یا بخشی از یک کتاب) از علما ودانشمندان شیعه نوشته شده است که اهمیت مساله رجعت در نظر شیعه را نشان میدهد.
پی نوشتها:
1.تفسیر عیاشی، ج 1، ص 202.
2.بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 53، ص 66.
3.تفسیر عیاشی، ج 2، ص 112.
4.تفسیر صافی، کاشانی، ج 4، ص 77.
5.تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 1، ص 204.
6.تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج 1، ص 129
7. بلدالامین، کفعمی، ص 301.
8.اقتباس از کتاب (رجعت) تالیف محمد خادمی شیرازی.
یکى از مباحث مهم اعتقادى شیعه، «رجعت»است. برخى این اعتقاد را جزء اعتقادات ضرورى شیعه دانسته، منکرین آن را از دایره تشیع بیرون دانستهاند؛ ولى عدهاى نیز هستند که آن را جزء ضروریات مذهب شیعه ندانستهاند؛ گرچه روایات فراوانى نظر نخست را تأیید کرده است. رجـعـت یـکی از مسائل پیچیده مربوط به دوران ظهور حضرت مهدی (عج) است،بر اساس این عـقـیـده گروهی از مومنین به این جهان بازمی گردند تا ظهور دولت حق را مشاهده کنند و از شـکـوفـایـی آن لذت ببرند، و نیز گروهی از منافقین بازگردانده می شوند تا کیفر دنیوی اعمال ناشایست خویش را بچشند. و روشن است که انبیا و ائمه علیهمالسلام به عنوان اشرف مؤمنان محض در بین رجعت کنندگان خواهند بود. دانشمند معاصر شیعى، علامه مظفر در این باره مىگوید:
«عقیده شیعه در رجعت، بر اساس پیروى از اهل بیتعلیهمالسلام چنین است: خداوند عدهاى از کسانى را که در گذشته از دنیا رفتهاند، به همان اندام و صورتى که داشتهاند، زنده کرده و به دنیا برمى گرداند. به برخى از آنان عزت مىدهد وپارهاى را ذلیل و خوار خواهد کرد و حقوق حق پرستان را از باطل پرستان مىگیرد و داد ستمدیدگان را از ستمگران مىستاند و این جریان یکى از رویدادهایى است که پس از قیام مهدى آل محمد به وجود مىآید. کسانى که پس از مردن به این جهان باز مىگردند یا از ایمان بالا برخوردارند یا افرادى در نهایت درجه فساد و آن گاه دوباره مىمیرند». (محمدرضا مظفر، عقاید الامامیه، ترجمه علیرضا مسجدجامعى، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ص294.)
ادلهی رجعت شامل عقل، قرآن ، روایات و اجماع علمای شیعه به طور مفصل در جای خود بحث شده است که برای اثبات رجعت کافی است و روایات آن به حدی زیاد است و مورد وثوق است که هیچ شکی در این مورد باقی نمیگذارد و موجب اعتقاد به آن میشود.
بنابراین روایاتی که دربارهی رجعت و بازگشت عدهای از پیامبران و امامان (علیهم السلام) به زمین و حکمرانی آنان بعد از مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سخن گفته و نیز آنجه را که در آیات متعدد تفسیر به رجعت شده است ، به این معناست که بعد از حکومت حضرت صاحب الامر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یازده امام دیگر به دنیا باز گشته و حکومت میکنند. برخی روایات میگوید رجعت پیامبر (صلوات الله علیه وآله) بعد از رجعت امامان میباشد و نیز در روایات اولین کسی که از معصومین به دنیا باز میگردد امام حسین (علیه السلام) است و امام صادق (علیه السلام) میفرماید: نخستین کسی که به دنیا باز میگردد حسین بن علی (علیه السلام) است و آنقدر حکومت میکند که در اثر پیری موی ابروانش به روی چشمهایشان فرو میافتد.
از روایاتى که به صورت پراکنده به زمان رجعت اشاره کردهاند این نتیجه حاصل مىشود که رجعت از هنگام ظهور حضرت مهدى (عج) آغاز شده تا قبل از قیامت و رستاخیز کبرى ادامه خواهد داشت. امام باقرعلیهالسلام مىفرماید: «ایام الله عزو جل ثلاثة یوم یقوم القائم و یوم الکرة و یوم القیامة؛13 روزهاى خدا سه تاست؛ روزى که قائم(عج) قیام مىکند و روز رجعت و روز قیامت.
بنابراین با ظهور امام زمان حکومت عدل تا روز قیامت ادامه مییابد.
نیمه شعبان، روز شکوهمندی برای شیعیان و البته برای تمام بشریتی است که عاشقانه آن روز بزرگ (ظهور آخرین منجی) را انتظار میکشند. همشهری جمعه در این شماره با پرداختن به این موضوع، در حد توان و وسع خود تلاش کرده است تا به ضرورتهای انتظار بپردازد و دغدغهها وآسیبهای احتمالی را در این مسیر بازگو کند.
روزها را به امید آن که نگاهت فردا بر پهنای آسمان درخشیدن گیرد به شبهایم گره میزنم و دست بر دعا انتظار فردایی را میکشم که از حریم امن خویش درآیی و دلدادگان دیرینهات را با آب زلال مهربانیات سیراب کنی.
هر شب که ماه بر آسمان میافتد، غمی دلگیرتر از همیشه تمام وجود عاشقانت را میگیرد و امید دیدنت باز حماسه شاعرانه میآفریند و شعر هجران به شعر انتظار تبدیل میشود و شاعر چشمهایت در لابلای ابیات ترکخوردهاش به دنبال خودت میگردد.شاعران انتظار در غم هجرانت غزلها را جامه امید میپوشند و الهههای شعرشان هر لحظه به امید وصالی بزرگ، در آسمان آبی دلدادگی به رقص درمیآیند.
راستی تو از طلوع کدامین خورشید جمعه سر بر خواهی آورد و از میانه کدامین آدینه دست مرا خواهی گرفت. من قرنهاست که انتظارت را میکشم. بیآن که دیده باشمات، از تو خاطرهها دارم و بی آن که دستهایت را گرفته باشم، دستهایم بوی تو را میدهند. تو را نادیدن ما اگر غم نباشد مرا نادیدنت تنها غمم هست.
حکایت من را از زبان تمام عاشقانی بپرس که با امید دیدارت راه دیار دیگر را در پیش گرفتند و عاشقانهشان را به سوی سرزمین دیگری روانه کردند. این حکایت من و تمام آنهایی است که روز و شب را با نامت پیوند میزنیم و لحظهها را میشماریم تا شاید به آدینه موعود برسیم.
راهها در تمام قرنها به نام تو خود را در پهنه زمین میکشند و تا آنجا میروند تا نامی و نشانی از تو بیابند. تو نشانی تمام زخمهای کهنهای هستی که شیعه در تار و پود تاریخش جا داده است. تو نشانی تمام لبخندهای فردای منی. راستی که لبخند تو جاودانگی است و حیات دوبارهای که بشر را به سوی یک آرمانشهر رهنمون خواهد کرد. و من به آن آینده روشن دل بستهام. آیندهای که همگان انتظارش را میکشند و آن را باور کردهاند.
تو در دین من و ایمان منی و در لابلای تمام نوشتههای دینیام به تو میرسم. تو آینده روشن منی و گذری در آموزههای ادیان و مکاتب الهی و بشری گویای آن است که عموم متفکران، نهایت تاریخ را روشن و زیبا میدانند.
ترسیم این افق در هر یک از مکاتب با دیگران متفاوت است و حداقل تفاوت اجمال و تفصیل آنها در بیان کیفیت این افق برین است؛ به این معنا که هرچه از مکاتب قدیمی به سوی ادیان متأخر پیش میرویم، تبیینها دقیقتر و اشاره به امور جزیی بیشتر است و برعکس، هرچه به عقب برویم، با اشارات جزیی و پرابهام روبرو میشویم.
در این میان شاید هیچ آیینی به اندازه اسلام به شرح و توضیح این برهه زیبا و دلنشین نپرداخته است و در بین فرقههای اسلامی نیز گنجینه شیعه غنیترین است. یک شیعه همواره خود را منتظر میداند و معتقد است مدینه فاضله بشری زمانی محقق خواهد شد که عناصر اصلی سعادت بشری از عدالت، امنیت، رفاه، آزادی، رشد و پیشرفت علمی و تکنیکی، تعالی اخلاقی و معنوی و ... فراهم شود.
و بر این اساس در آرزوی حکومت مهدوی است. در این مسیر همواره چالشهای متعددی نیز وجود داشته و دارد و منتظران باید بیش از هر زمانی به این چالشها توجه داشته باشند. چالشی برای رسیدن به جامعه ایدهآل. همین جامعه ایدهآل معیارهای عینی و ملموسی دارد که آن را از دیگر جوامع متمایز خواهد کرد.