منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

مرگِ با عزّت یا زندگیِ با ذلّت ؟

مرگِ با عزّت یا زندگیِ با ذلّت ؟


امام حسین
مرگی که به از زندگی ننگین است



اگر شرایط حاکم بر زندگی به گونه ای دگرگون شود که دیگر امکان زندگی عزتمندانه برای مومن وجود نداشته باشد در این وضعیت تکلیف چیست؟


قرآن می فرماید در این چنین شرایطی وظیفه مومن کوچ کردن است اگر ماند و تن به ذلت داد و در اثر فشار حاکمان بیدادگر، دست از زندگی ایمانی و انجام وظایف دینی شست از همان لحظه جان دادن مورد عتاب و عقاب ماموران الهی قرار می گیرد.


وقتی هم بهانه می آورد و از ظلم ظالمان و سلطه آنها سخن می گوید به او گفته می شود: «مگر زمین خدا وسیع و پهناور نبود؟ پس چرا به جای دیگری مهاجرت نکردی؟!»


إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً (97- نساء)


قطعاً کسانى که [با ترک هجرت از دیار کفر، و ماندن زیر سلطه کافران و مشرکان‏] بر خویش ستم کردند [هنگامى که‏] فرشتگانْ آنان را قبض روح مى‏کنند، به آنان مى‏گویند: [از نظر دین‏دارى و زندگى‏] در چه حالى بودید؟ مى‏گویند: ما در زمین، مستضعف بودیم. فرشتگان مى‏گویند: آیا زمین خدا وسیع و پهناور نبود تا در آن [از محیط شرک به دیار ایمان‏] مهاجرت کنید؟! پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهى است‏.

اما اگر این پذیرش ظلم و ذلت با مهاجرت هم درمان نشد تکلیف چیست؟ اگر دستگاه ظلم و جباران حاکم بر آن با استفاده از قدرت و وسعت سلطه که داشتند مومن را بین دو تیغه ذلت و شهادت قرار که یا بماند و ذلت را بپذیرد و یا کشته شود در این صورت چه باید کرد و کدام را برگزید؟

امام حسین علیه السلام بارها به این سوال پاسخ می دهد.

مگر نمى بینید که بر پایه حق، رفتار نمى شود و از باطل، اجتناب نمى گردد؟ حقّا که مؤمن باید  به دیدار خداوند راغب باشد که به نظر من، باید شهادت را به جاى مرگ [ طبیعى ] برگزید؛ نه زندگى با ستمگران را که مایه رنج است.

پاسخی در بین راه


پاسخی که سیدالشداء علیه السلام به این سوال می دهد از دایره متن و سخن گذشته و لباس عمل بر تن می کند تا همه بدانند و به دیده خود ببینند که امام و پیشوای بر حق اسلامی هر آنچه را می گوید پیش همه خود مقید به انجام آن تکلیف است.(1)

تاریخ طبری به نقل از عقبة بن ابى عیزار می نویسد:

حسین علیه السلام در ذى حُسُم(2) ایستاد و حمد و سپاس خدا را به جا آورد و سپس فرمود: «کارها چنان شده که مى بینید! دنیا تغییر یافته و به زشتى گراییده است. خیر آن رفته و پیوسته بدتر شده و از آن، جز اندکى مانند قطره آبى در ته ظرف و مَعاشى ناچیز چون چراگاه کم مایه، باقى نمانده است.

سپس آن عبارت تاریخی را فرمود:


« ألا تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بِهِ ، وأنَّ الباطِلَ لا یُتَناهى عَنهُ ! لِیَرغَبِ المُؤمِنُ فی لِقاءِ اللّه ِ مُحِقّا ؛ فَإِنّی لا أرى المَوتَ إلّا شَهادَةً ، ولا الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما » (3)


مگر نمى بینید که بر پایه حق، رفتار نمى شود و از باطل، اجتناب نمى گردد؟ حقّا که مؤمن باید [در این شرایط] به دیدار خداوند راغب باشد که به نظر من، باید شهادت را به جاى مرگ [ طبیعى ] برگزید؛ نه زندگى با ستمگران را که مایه رنج است.»

 

کربلا
پاسخی در میدان جنگ


سید بن طاووس در کتاب الملهوف خود می نویسد:

یاران عمر بن سعد سوار بر مَرکب هایشان شدند. حسین علیه السلام، بُرَیر بن حُصَین را روانه کرد تا آنان را اندرز دهد؛ امّا آنها گوش ندادند و نوجهی به تذکرات او نکردند.

حسین علیه السلام بر شترش (اسبش) سوار شد و از آنان خواست که ساکت شوند که ساکت شدند. حضرت پس از حمد و ثناى الهى و یاد خدا و درود فرستادن بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سایر پیامبران و فرشتگان الهی، با گفتارى رسا، چنین فرمود:

«مرگ و اندوهتان باد! ، اى جماعت! با شیدایى، ما را به فریادرسى خواندید و ما به سرعت به فریادتان رسیدیم؛ امّا شما شمشیرى را که به نفع ما بود، به روىِ خود ما کشیدید و آتشى را که علیه دشمن مشترک ما و شما افروخته بودیم؛ بر ضدّ خود ما افروختید و همدست دشمنان، علیه دوستان خود شدید؛ بى آن که عدالت را میان شما بگسترنَد و امیدى به آنها داشته باشید.

اى واى بر شما! ما را رها کردید، در حالى که شمشیرها هنوز در نیام و ابتداىِ کار است و هنوز تصمیم به جنگ، پا بر جا نگشته است؛ امّا شما همچون مَلَخان ، به سوى آن شتافته اید و همچون پرواز پشه ها، همدیگر را به آن، فرا خوانده اید.


نابودى از آنِتان باد! اى بردگان امّت و ای بدترین دسته هاى آن! ای کسانی که قرآن را به کنار افکندید و ای تحریفگرانِ سخنان و ای دار و دسته گنهکاران و وسوسه پذیران شیطان و ای خاموش کنندگان سنّت هاى جاویدان! آیا اینان را یارى مى دهید و ما را ترک می کنید ؟!

بى نَسَب فرزند بى نَسَب مرا میان دو چیز قرار داده است: شمشیر و خوارى. خوارى، از ما دور است و خداوند آن را براى ما نمى پذیرد و نیز پیامبرش و مؤمنان و دامن هایى پاک و پاکیزه و جانهایى غیرتمند و خوددار که اطاعت از فرومایگان را بر مرگى کریمانه ، مقدّم نمى دارند

به خدا سوگند، خیانت میان شما سابقه دارد. ریشه هایتان به آن در آمیخته و شاخه هایتان بر آنْ پیچیده است. شما پلیدترین استخوانِ گلوگیر براى بیننده و لقمه اى آماده  برای غاصب گشته اید .

آنگاه فرمود: « ألا وإنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیِّ قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ ، بَینَ السَّلَّةِ وَالذِّلَّةِ ، وهَیهاتَ مِنّا الذِّلَّةُ ، یَأبَى اللّه ُ لَنا ذلِکَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ ، وحُجورٌ طابَت ، وحُجورٌ طَهُرَت ، واُنوفٌ حَمِیَّةٌ ونُفوسٌ أبِیَّةٌ ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَةُ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الکِرامِ .»


بى نَسَب فرزند بى نَسَب (4) مرا میان دو چیز قرار داده است: شمشیر و خوارى. خوارى، از ما دور است و خداوند آن را براى ما نمى پذیرد و نیز پیامبرش و مؤمنان و دامن هایى پاک و پاکیزه و جانهایى غیرتمند و خوددار که اطاعت از فرومایگان را بر مرگى کریمانه ، مقدّم نمى دارند .

بدانید که من با این خانواده و با وجود کمىِ نفرات و نبودِ یاور، نبرد را برگزیده و به سوى جنگ مى روم» (5)

بر اساس این فرمایش حضرت سیدالشهداء علیه السلام در پاسخ به آن سوال؛ کسی که به خدا و رسول و اهل بیت پاک آن حضرت علیهم صلوات الله، ایمان داشته و در عمل مطیع فرمان آنهاست و نیز اهل عفت و غیرت است؛ هیچگاه زندگی با ذلت وخواری را بر مرگ سرخ با عزت ترجیح نمی دهد.

 

پی نوشت:

1. از امیرالمومنین علیه السلام نقل است که فرمود: وَ اللَّهِ مَا أَمَرْتُکُمْ بِطَاعَةِ إِلَّا وَ قَدْ ائْتَمَرْتُ بِهَا وَ لَا نَهَیْتُکُمْ عَنْ مَعْصِیَةِ إِلَّا وَ قَدِ انْتَهَیْتُ عَنْهَا ؛ به خدا سوگند! هر چه را که به شما امر کردم خودم به آن عمل کردم و هر چه را که شما را از آن نهی کردم خود نیز از آن پرهیز نمودم. تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة ص124

2. منطقه ای که مختصات آن به شکل تقریبی در غرب بصره و جنوب کربلا قرار دارد.

3. تاریخ الطبری : ج 5 ص 4ظ 3

4. منظور از این شخص، عبید اللّه بن زیاد است که معاویه، بر خلاف شریعت اسلام، پدر او (زیاد) را که پدرش معلوم نبود،  برادر خود و فرزند ابوسفیان خواند.

5. الملهوف : ص 155


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد