منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

مدعیان دروغین

مدعیان دروغین مدعیان دروغین 


مقدمه

سخن از امام مهدى علیه السلام و اعتقاد به وجود گرانمایه او مساءله جدید یا پدیده نوظهورى نیست بلکه ریشه قرآن دارد و سابقه تاریخى آن به عصر رسالت باز مى گردد.

این اندیشه پویا و عقیده راسخ از زمان پیامبر و امامان نور علیهم السلام تاکنون همواره در جامعه اسلامى ثابت و استوار بوده است .

در آغاز کتاب برخى از آیات قرآن را که به وجود گرانمایه حضرت مهدى علیه السلام تاءویل و تفسیر گردیده است به همراه نویدهایى از پیامبر و امامان نور علیهم السلام آوردیم و روشن شد که این آیات و روایات از ظهور مهدى نجاتبخش در واپسین حرکت تاریخ و آینده جهان سخن مى گوید و با صراحت از شکوه و اقتدار و جایگاه والا و بى نظیر او پیام مى دهد به گونه اى که در تاریخ اسلام هیچ شخصیتى از نظر اقتدار و شکوه و برخوردارى از امکانات و حاکمیت بر کرده زمین پس از ظهور همانند او یافت نمى شود.

این واقعیت بخاطر انبوه روایاتى که در مورد آن حضرت و ابعاد شخصیت والا و ظهور و نقش بى نظیر اصلاحى او آمده است به گونه اى در جامعه اسلامى مشهور و معروف شده بود که هیچ کس جراءت و جسارت انکار آن را نداشت و مساءله مهدویت براى جامعه اسلامى ، یک مساءله قرآنى و روایى و شناخته شده و قطعى بخاطر استوارى این واقعیت عقیدتى و دینى در جامعه اسلامى بود که در تاریخ اسلام ، از یک سو با شخصیتهایى روبرو مى شویم که طرفداران افراطى آنان براى پیشرفت دنیوى و سیاست خویش آنان را به عنوان مهدى نجاتبخش مطرح ساختند و از دگر سو با عناصرى آشنا مى شویم که بر اثر انگیزه هاى جاه طلبانه ، وسوسه قدرت و شهرت و دنیاطلبى ، به دروغ ادعاى مهدویت نموده و خود را همان مهدى نجات بخشى که قرآن و روایات نوید آمدن او را داده است معرفى کردند.

شمار اینها طبق برخى آمارها به 50 نفر رسیده است و نکته در خور یادآورى در رابطه با این مدعیان دروغین این است که اینها به اعتبار بر چهار دسته قابل تقسیم اند:

1- گروهى از اینان از نظر نسب هویت ، هدف و مذهب ناشناخته اند.

2- گروهى با کارهاى جنون آمیز خوى خود را از نظرها ساقط کردند.

3- برخى نام و نشان و دعوت و پیروانشان از صفحه روزگار به گونه اى محو شده است که نشانى از آنها نیست .

4- و برخى نیز مرده اند اما نام و یادى از آنان هست که ما، در این بخش نظرى گذرا به زندگى و عمل کرد دجالگرانه شمارى از آنان که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته اند خواهیم افکند.


سه گروه مدعى مهدویت

الف : گروه اول

کسانى که در تاریخ بدین عنوان شهرت یافته اند به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسیم اند:

1- کسانى که دیگران روى انگیزه هاى خاصى ، آنان را ((مهدى )) نجات بخش خواندند.

2- کسانى که به انگیزه جاه طلبى و قدرت خواهى چنین ادعاى دروغینى نمودند.

3- کسانى که طبق نقشه استعمار و به اشاره بیدادگران ، به چنین دجالگرى و فریب دست یازیدند و بیشرمانه خود را مهدى نجات بخش ، معرفى کردند.

از تاریخ این واقعیت دریافت مى گردد که برخى از کسانى که مهدویت بدانان نسبت داده شده است ، نه از سوى خود آنان سرچشمه گرفته و نه خود بدان ادعا راضى بودند، بلکه یاران و پیروان آنان چنین عنوانى را به آنها داده و این اندیشه را در آن روزگاران در میان گروههایى و در مراکزى گسترش دادند. البته بجا بود که خود آنان چنین ادعاهاى دروغین و نسبتهاى نادرست را بشدت نفى کنند. اما روشن نیست که چرا خود آنان در برابر این عنوان ساختگى ، فریاد اعتراض بلند نکردند و پیروان آنان کوشیدند تا برخى علائم و نشانه هاى حضرت مهدى علیه السلام را که در انبوه روایات آمده است به چهره ها تطبیق و تفسیر نمایند.

براى نمونه از این گروه مى توان بدین چهره ها اشاره کرد:

1- محمد حنفیه

در روایاتى که از پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله در مورد امام عصر علیه السلام رسیده است از جمله این روایت است که مى فرماید: ((ان المهدى اسمه اسمى ....))

یعنى : مهدى نجات بخش ، همنام من است .

یاران و پیروان ((مختار)) با چنگ انداختن به این روایت پیامبر، ((محمد حنفیه )) را مهدى نجات بخش ‍ عنوان دادند و روایت را بدو منطبق ساختند.

با این که پیامبر صلى الله علیه و آله در دهها روایت ، نشانه هاى دیگرى را براى آن حضرت برشمرده است که جز خود آن گرامى ، همه فاقد آن نشانه ها و علائمند.

به قول شاعر عرب باید به آنان گفت : ((قل للذى یدعى فى العلم فلسفة حفظت شیئا و غابت عنک اشیاء))

به آن عنصر گزافه گو که در قلمرو دانش ، ادعاى ژرف نگرى مى کند و مى پندارد همه چیز را مى فهمد، بگو! تو چیزى را حفظ کرده اى اما چیزهایى از نظرت غایب شده است و آنها را نمى دانى .

2- زید، فرزند امام سجاد

در روایت دیگرى از پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است که : ((ان المهدى من ولد الحسین و انه یخرج بالسیف و انه ابن سبیة .))(1)

یعنى : مهدى علیه السلام از فرزندان حسین علیه السلام است و او با شمشیر بپا مى خیزد و مادرش بهترین کنیزان خواهد بود.

هنگامى که ((زید)) فرزند امام سجاد بر ضد دستگاه پلید امویان قیام کرد، پیروان او ادعا کردند که او همان مهدى نجات بخش است ، چرا که اولا از نسل حسین علیه السلام است و ثانیا شهامتمندانه قیام کرده و ثالثا از سوى مادر، فرزند اسیر است .

اما آنان از یاد بردند که پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله در انبوه روایات در نوید از مهدى علیه السلام و ترسیم نشانه هاى او از جمله فرمود:

((الائمة بعدى اثنا عشر، تسعة من صلب الحسین ، تاسعهم قائمهم .))(2)

یعنى : امامان پس از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل فرزندم حسین خواهند بود و نهمین آنان قائم آل محمد است . و جناب زید، نهمین امام از نسل پاک حسین علیه السلام نبود تا مهدى نجات بخش باشد.

اما پیروان انقلابى زید، بخاطر جلب توجه توده ها و تسخیر عواطف و احساسات مذهبى و به انگیزه هاى نفسانى خویش ، به این ادعاى دروغین دست یازیدند.

و هنگامى که زید به شهادت رسید و به دار آویخته شد یکى از شعراى اموى تبار ضمن اشعارى ، آنان و ادعایشان را به باد تمسخر گرفت که : ((صلبنا لکم زیدا على جذع نخلة ولم نر مهدیا على الجذع یصلب ))

یعنى : قهرمان شما زید را بر شاخه نخل به دار آویختیم و هرگز ندیده بودیم که مهدى نجات بخش خود به چوبه دار آویخته شود.

و بدینوسیله این عنصر کینه توز و بد زبان ناسزاگویى و شماتت ، به زید شهید، به اصل اندیشه و عقیده به مهدى علیه السلام که ریشه قرآن و روایى دارد، اهانت روا داشت و اصل مهدویت را به باد تمسخر گرفت .

و سرانجام مذهب ((زیدیه )) بوجود آمد و از آن روزگار تاکنون به حیات خویش ادامه داد که پیروان آن بیشتر در ((یمن )) هستند و متاءسفانه از مذهب شیعه و راه و رسم اهل بیت علیهم السلام جدا شده و در فقه و اصول و فروع و از مذاهب دیگرى پیروى مى کنند.

زیدیها، متاءسفانه در برابر امامان معصوم علیهم السلام مواضع ناستوده و ناپسندى دارند که بسیار شایسته است به اصل و نسب و اصالت خویش باز گردند و در مذهبشان به راه و رسم و مذهب پاک پیامبر صلى الله علیه و آله تمسک جویند، به راه و رسم آسمانى و افتخار آفرین کسانى که خدا و پیامبرش به همگان ، فرمان پیروى از آنان را داده اند؛ به همان مذهبى که در آغاز راه بر آن بودند، به مذهب شیعه و امامان معصوم علیهم السلام .

3- محمد بن عبدالله محض

پس از گذشت سالها زید، فرزند امام سجاد علیه السلام ، محمد، فرزند عبدالله که به ((محمد بن عبدالله محض )) معروف گردید، دیده به جهان گشود. او را نواده هاى حضرت مجتبى علیه السلام بود به همین جهت فرصت طلبان و عناصر زورپرست با استفاده از فرصت ، او را مهدى نجات بخش لقب دادند و یک روایت ساختگى را که مى گوید: ((المهدى .... و اسم ابیه اسم ابى ....))

یعنى : مهدى از فرزندان من است ، نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است ...

آرى ! آنان این روایت ساختگى را بر او تطبیق کردند، با اینکه مى دیدند این روایت با صدها روایت مسلم و قطعى مخالفت است که حضرت مهدى علیه السلام را، فرزند حضرت عسکرى و دوازدهمین جانشین پیامبر صلى الله علیه و آله و نهمین امام از نسل حسین علیه السلام معرفى مى کند. (3)

اما فرصت طلبان با وانهادن همه روایات پیامبر صلى الله علیه و آله به این روایت ساختگى چنگ انداختند و آن را به ((محمد بن عبدالله محض )) تطبیق دادند و آنگاه او را ((نفس زکیه )) نامیدند و برخى از مردم نیز با او دست بیعت فشردند.

خنده دار این که پدر او نیز با پسرش به عنوان بیعت با مهدى نجات بخش دست بیعت داد. و نیز کسانى که با او دست بیعت فشرد ((منصور دوانیقى )) بود که پس از تشکیل حکومت عباسى ، بیعت خویش را نقض کرد و پایه هاى مهدویت محمد بن عبدالله نیز فرو ریخت .

ب : گروه دوم

اینان کسانى بودند که به انگیزه هاى فریبکارانه و جاه طلبانه ادعاى مهدویت نمودند و براى جلب عواطف و احساسات ، تسخیر دلها و قلبها و بدست آوردن قدرت و عظمت به دروغ و دجالگرى ، خود را مهدى نجاب بخش ‍ معرفى کردند.

این گروه بسیارند، از جمله آنان ((مهدى عباسى )) است ، پدرش منصور دوانیقى ادعا کرد که پسرش مهدى عباسى ، همان مهدى موعود است ، با اینکه این عنصر فریبکار پیش از این ادعا، به محمد بن عبدالله محض ، به عنوان مهدى نجات بخش دست بیعت فشرده بود و او را مهدى نجات بخش مى دانست .

راستى که رسواییهاى فرصت طلبان و دنیاپرستان و فریبکاران را تماشا کن و بنگر که آنان چگونه با عقاید و اندیشه ها و مفاهیم مقدس ، بر اساس هواى دل خویش و طبق شرایط و اوضاع ، بازى مى کردند! و هر چند گاهى یکى از آنان طبق هواها، کششها و تمایلات خویش با دستاویز ساختن این اصل عقیدتى و دینى ، ظهور مى کرد و به دروغ خود را مهدى نجات بخش عنوان مى ساخت .

شگفتا! از بى حیایى این گروه و گزافه گویى اینان که چگونه آشکارا در برابر خدا و خلق به این دروغ رسوا و فصاحت بار، دست مى یازیدند با این که خود به خوبى مى دانستند که ادعایشان دروغى رسوا بیش نیست ، چرا که امام مهدى علیه السلام را که پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان اهل بیت علیهم السلام نوید آمدنش را دادند، داراى صفات ویژه و نشانه ها و علائم خاص و ویژگیهاى مشخص و معین و معلومى است که هیچ دجال و دروغ پردازى نمى تواند آن روایات و آن ویژگیها را بر خود منطبق سازد و خود را بجاى آن امام راستین جا بزند.

مشهورترین ویژگی هاى آن حضرت این است که : او در نقش اصلاحگرى بى نظیر است که زمین را سرشار از عدل و داد مى کند آن هم پس از آنکه از ظلم و بیداد لبریز گردد.

اینک باید پرسید که : ((آیا این دروغ پردازان توانستند چیزى از ستم و بیداد جهانى را که جامعه ها و تمدنها و کران تا کران گیتى را فرا گرفته است ، از میان بردارند؟))

و عجیب تر از این فریبکاران ، آن ابلهانى بودند که ادعاهاى پوچ و دروغین اینان را باور نمودند و به آنان و بافته هاى خرافیشان دل بستند با این که مى دیدند که روایات رسیده از پیامبر و امامان نور علیهم السلام در این مورد، بر این فریبکاران هرگز تطبیق نمى کند.

این بلاهت و آفت پذیرى برخى ، هر دلیلى داشته باشد، یک دلیل آن فقدان اندیشه و عقیده صحیح و فقر فرهنگى و دینى است که این آفت پذیران بدان گرفتار بوده ، و از آن رنج مى برند. و به همین دلیل هم با هر صدایى هم آوا مى شوند و با هر بادى به راه مى افتند.

ج :گروه سوم

اینان ، عناصرى بودند که بر اساس نقشه استعمار و به اشاره استعمارگران ، ادعاى مهدویت نمودند.

استعمار پلید براى درهم کوبیدن اسلام و فروپاشى جامعه بزرگ اسلامى و افشاندن بذر اختلاف و کینه توزى و جدایى ، نقشه هاى خائنانه بسیارى کشید تا به هدف خویش که : ((اختلاف بیانداز و حکومت کن )) بود، برسد و جهان اسلام را ببلعد و از جمله نقشه هاى جهنمى آن در این میدان ، ساختن مرامها و مسلک هاى رنگارنگ در میان مسلمانان و بازى به مفاهیم و ارزش هاى مقدس و اعتقادات دینى آنان بود تا بدین وسیله بذر بى ایمانى و سستى عقیده و تزلزل دلها و قلبها را در جامعه اسلامى ، پدید آورد و از چیزهایى که از آن در این میدان ، سوء استفاده کرد، اندیشه و عقیده به مهدى موعود بود که در این راه برخى عناصر را به دلخواه خویش تربیت کرد و پس از ساختن و آراستن ایشان به آنان دستور داد تا ادعاى مهدویت کنند و آنان را با همه امکانات نیز در این راه یارى کرد که براى نمونه ، تنها به یکى از این قماش مدعیان ، دروغین ، نظرى مى افکنیم .

بینانگذار بهائیت ، على محمد باب

در سال 1834 میلادى ، جاسوسى از روس به ایران آمد و به منظور مبارزه با اسلام و مسلمانان ، نقشه پلید و شیطانى استعمارگران را نیز به همراه داشت و متاءسفانه این عنصر خیانتکار توانست در سیاست آن روز ایران ، نقش ‍ کینه توزانه و ویرانگرى را، بازى کند.

پس از مدتى به عراق آمد و با این که نامش ((کنیاز دالگورکى )) بود، خود را ((شیخ عیسى لنکرانى )) معرفى کرد و به لباس روحانیت در آمد و در درس ((سید کاظم رشتى )) که از علماى کربلا بود شرکت کرد و در همانجا با مردى نامش ((على محمد)) و شاگرد سید رشتى بود و به مصرف حشیش عادت داشت ملاقات کرد و با شگردهاى خاصى توانست با او طرح دوستى و رفاقت بریزد و اعتماد متقابل پدید آورد.

در یکى از شبها که ((على محمد)) طبق برنامه و عادت خویش مشغول حشیش کشیدن بود، جاسوس روسى با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت و با همه خضوع و احترام و تواضع به او گفت :

((یا صاحب الزمان ! ترحم على ! انت صاحب الزمان قطعا!))

یعنى : اى صاحب الزمان ! به من محبت کن ... تو بى هیچ تردیدى صاحب الزمانى .

((على محمد)) با اینکه در اوج کیف و نشئه تخدیر حشیش بود و بخاطر آن تا حدودى مشاعر خویش را از دست داده بود باز هم خطاب جاسوس را رد کرد و کوشید تا این نسبت دروغین را نپذیرد و از خود دفاع کند، اما جاسوس روسى سخت اصرار کرد که : ((نه ! همین است که من مى گویم .)) و شیوه تکرار و تلقین را بکار گرفت و مرتب به او اصرار کرد که او حضرت مهدى علیه السلام است .

هرگاه ((على محمد)) به مصرف حشیش مى پرداخت جاسوس روسى نیز فرصت را براى تلقین و تکرار آن دروغ رسوا، غنیمت مى شمرد و سؤ الهاى ساده اى از او مى کرد و او نیز جوابهاى سست و آبکى سرهم مى کرد و جاسوس بازیگر، شروع به تحسین و تشویق او مى کرد و خود را در برابر پاسخهاى آبکى و سست او شگفت زده و مسحور نشان مى داد.

روزى جاسوس نابکار، یک بطرى عرق از بغداد براى ((على محمد)) خرید و با شگردى خاص به او تقدیم کرد و هنگامى که آن را به او خورانید و مست شد، تلقین و اصرار خویش را به اوج رسانید که ((على محمد)) همان امام مهدى است و از او تقاضا کرد گفتار صادقانه و خالصانه جاسوسان روسى را بپذیرد او نیز تصدیق کرد و پذیرفت که چنین است ، اما از ترس ، جراءت اظهار آن را نداشت و بدان تصریح نمى کرد.

در گام دوم ، جاسوس او را به اظهار آن دروغ رسوا تشجیع کرد و وعده ثروت هنگفتى به او داد....

سرانجام ((على محمد)) از کربلا به ((بصره )) و از آنجا به ((بوشهر)) آمد و در آنجا بود که ادعا کرد که : نایب خاص امام مهدى علیه السلام است ، اما جاسوس روسى به این اندازه رضایت نداد و به او اصرار ورزید که : ((تو، خود امام عصر هستى ، نه نایب خاص او.))

جاسوس پس از ورود ((على محمد)) به ایران ، در کربلا بصورت گسترده اى پخش کرد که : ((على محمد، صاحب الزمان است و در بوشهر ظهور کرده است .))

او مردم را بر اثر پخش این دروغ رسوا، دو دسته ساخت ، بیشتر مردم بوشهر کسانى که ((على محمد)) را عنصرى حشیشى و شرابخوار، مى شناختند به این شایعات که بوسیله جاسوسان استعمار مرتب دامن زده مى شد مى خندیدند اما برخى ساده لوحان و ابلهان ناآگاه نیز مى گفتند: ((نکند درست است ....)) و تصدیق مى کردند.

ادامه عملیات در تهران

جاسوس روسى ، پس از افشاندن بذر اختلاف و جنایت و انجام این شگردهاى شیطانى ، بعنوان سفیر روس به تهران رفت و با قدرت و امکانات و میدان عمل آماده اى با بهره ورى از فرصت ، جدیتر از گذشته به ادامه عملیات ابلیسى خویش همت گماشت .

در تهران از دوستان خویش ، جاسوسان جدیدى تربیت کرد و با امکانات گسترده خویش ، وجدان و عقیده آنان را خرید و آنان خود را در اختیار او و در گرو اشاره و دستور او قرار دادند که از جمله آنان ((حسین على ))، معروف به ((بهاء)) و ((میرزا یحیى )) معروف به ((صبح ازل )) بودند که این دو برادر، نقش ویرانگرى بر ضد اسلام و جامعه اسلامى و در اجراى نقشه این جاسوس پلید استعمار، داشتند.

((على محمد)) دو ماه در بوشهر ماند و از آنجا راهى شیراز گردید و از روستایى که عبور کرد، خود را نایب خاص امام عصر علیه السلام جا زد اما هنگامى که به شیراز رسید، ادعا کرد که : صاحب الزمان است و برخى فرومایه هایى که به مبداء و معادى پایبند نیستند به دورش حلقه زدند.

هنگامى که علماى شیراز از ورود آن شیطان رانده شده آگاه شدند برخى از افراد آگاه و مورد اعتماد خویش را براى تحقیق از واقعیت جریان ، به محفل ((على محمد)) فرستادند و آنان توانستند با اظهار مهر و تعظیم به او، اعتمادش را جلب کنند و پس از آن مراحل بود که ((على محمد)) عقاید سخیف و خرافات و بافته هاى رسواى خویش را براى آنان آشکار ساخت و به صراحت خود را امام مهدى علیه السلام جا زد و آنان نیز بافته هاى آن عنصر منحرف و گمراه را به علماى شیراز انتقال دادند.

اینجا بود که علماى شیراز بر ضد او بپاخاستند و بستگان و خاندانش نیز بر او شوریدند و او را از منزل بیرون راندند و او را دستگیر و به محکمه سپردند.

پس از محاکمه اى سریع ، او را به زندان و شلاق محکوم ساختند و پس از مدتى آزاد گردید و از شیراز به اصفهان رفت .

جاسوس روس با ورود ((على محمد)) به اصفهان نامه اى به استاندار آنجا نوشت و از او خواست که آن عنصر پلید را احترام نماید و امنیت او را تضمین کند، اما در همان روزها استاندار از دنیا رفت و امام ساختگى و دروغین ، دستگیر و تحت نظر به تهران فرستاده شد.

جاسوس روسى ، به دوستان و همکارانش دستور داد که در میان مردم سروصدا و بلوا برانگیزند که : ((هان اى مردم ! چه نشسته اید که امام مهدى دستگیر شد....))

حکومت وقت ((على محمد)) را بوسیله ماءموران خویش به قزوین گسیل داشت و از آنجا به ((تبریز)) و ((ماکو))، فرستاد اما جاسوس روس و دوستانش به هیاهو و تاخت و تاز خویش ادامه دادند و خبر دستگیرى ((على محمد)) را در شهرها پخش کردند و برخى فرومایگانى را که جاسوس استعمار با ثروت و امکانات ، آماده ساخته بودند با فریاد و هیاهو بر ضد حکومت وقت به شورش وادار کردند.

سرانجام شاه ((على محمد)) را احضار کرد و دستور محاکمه او را با حضور علما و فقها صادر کرد. دادگاه تشکیل شد و بحث و گفتگو در نهایت به توبه ((على محمد)) بدست علما منجر شد و او از گناه خویش طلب مغفرت کرد.

جاسوس روس ، از روند کار هراسان شد و ترسید که نقشه شیطانى اش فاش گردد به همین جهت براى مخفى ساختن توطئه پلید روس ، راه را براى نابودى امام دروغین هموار ساخت و براى کشته شدن او از هیچ کارى فروگذار نکرد. درست در همین روزها بود که شاه کشته شد و ناصرالدین شاه که به قدرت رسید دستور به دارآویخته شدن ((على محمد)) را صادر کرد و او اعدام گردید.

ادامه خیانت

پس از اعدام شدن ((على محمد))، ((حسین على بهاء)) و همکارانش چیزى نمانده بود که به کیفر جنایات خویش برسند، اما تلاش سفارت روس و کارمندان آن براى نجات آنها، کار خویش را کرد و آنان بدستور جاسوس ‍ روس و مساعدت همه جانبه سفارت روس به بغداد شتافتند و در آنجا بر اساس آموزشهاى آن جاسوس ، ((حسین على )) ماءموریت یافت که به نفع برادر خویش ((یحیى )) وارد عمل شود و ادعا کند که او همان کسى است که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد و امکانات گسترده و ثروت هنگفتى نیز در اختیار او براى تعقیب این دروغ رسوا قرار داد و او نیز دعوت خویش را آغاز کرد و به نشر این مرام ساختگى پرداخت .

در همان شرایط بود که حکومت ((عثمانى )) این گروه فاسد را از ((بغداد)) به ((تزکیه )) و از آنجا به ((ادرنه )) (4) تبعید ساخت ، اما آموزشهاى این مسلک منحط هم چنان در سفارت روس در تهران تنظیم و به ((حسین على بهاء)) ارسال مى گردید و او نیز آنها را در میان پیروان خویش ، نشر و تبلیغ مى کرد.

سرانجام کار به اختلاف میان ((حسین على بهاء)) و برادرش ((یحیى )) کشید. ((یحیى )) به ((قبرس )) رفت و در آنجا ازدواج کرد و خود را ((صبح ازل )) نامید. اما ((حسین على )) و پیروانش از ترکیه به ((عکا)) در فلسطین تبعید شدند و تلاش ارتجاعى خویش را براى نشر این مرام استعمارى و خرافى در ایران و فلسطین از طریق بذل و بخشش هاى هنگفت ادامه دادند.

((حسین على )) براى خویش ، لقب ((بهاء)) را برگزید و به همین جهت است که پیروان او را ((بهایى )) مى نامند، روشن است که مرام بهایى هیچ ربطى به اسلام و اصول و فروع آن ندارد و بهائیان نیز مسلمان نیستند و خود را پیرو دین دیگر بنام ((بهائیت )) مى شمارند.

به هر حال این حزب سیاسى که لباس دین را بر تن کرد در برخى از کشورهاى اسلامى و غربى نفوذ کرد و آمریکا و روسیه هر دو در ترویج آن بر ضد اسلام و مسلمانان ، هماهنگ شدند.

به همین جهت است که در هر کشورى که آمریکا حضور و نفوذ بیشترى داشته باشد بهائیان بدانجا روى مى آورند و هنگامى که نفوذ آمریکا در یکى از کشورهاى اسلامى فروکش کرد و متزلزل گردید، مرام بهائیت نیز نفوذ خود را در آنجا از دست مى دهد.

این بود فشرده اى از تاریخ باب و مرام استعمارى بهائیت که به مناسبت بحث از مدعیان دروغین ترسیم گردید، تاریخ آنان بسیار طولانى و لبریز از رسواییها و زشتیهایى است که عرق شرم و خجالت ، چهره و پیشانى انسانیت را سرخ مى کند.

شمارى دیگر از این دروغپردازان

شمار دیگرى از این مدعیان رسوا و دروغ پرداز هستند که نمى دانم از کدام یک از سه دسته باید به حساب آورد. برخى از آنان عبارتند از:

1- ((عبیدالله ، مهدى بن محمد)) از نوادگان امام صادق علیه السلام که بنیانگذار سلسله فاطمى در مصر و مغرب عربى بود.

2- ((محمد بن عبدالله بن تومرت علوى حسنى )) که به ((مهدى هرعى )) معروف شد.

او از مغرب عربى برخاست و دولت مهمى را در اوایل قرن ششم هجرى پى ریخت و به هنگامه مرگ خود، طبق وصیت او، ((عبدالمؤ من )) جانشین او گردید.

3- ((عباس فاطمى )) که در صده هفتم هجرى در مغرب عربى پدیدار شد و به دروغ ادعاى مهدویت کرد.

4- ((سید احمد)) که در هند ظهور کرد و در سال 1243 هجرى ادعاى مهدویت نمود.

5- ((محمد بن على بن محمد سنوسى )) که در الجزائر و حدود سالهاى 1211 هجرى بدنیا آمد و مذهبى دروغین تاءسیس کرد و در ((لیبى )) سکونت گزید و پسرش نیز پس از او جانشین پدر شد.

6- ((غلام احمد قادیانى )) در سال 1249 هجرى در قادیان از شهرهاى پنجاب پاکستان بدنیا آمد و با همین ادعاى دروغین ، انبوهى را در پنجاب ، کشمیر، بمبئى ، شهرهاى هند، برخى کشورهایى عربى و... به دنبال خود کشید.

7- ((محمد احمد مهدى سودانى )) که به دروغ و دجالگرى خود را دوازدهمین امام نور معرفى کرد. او پیش از این ادعاى دروغین و رسوا، مرتب به مردم ستمدیده سودان ، بشارت آمدن حضرت مهدى علیه السلام را براى نجات آنان از فشار فقر و بیداد و مالیات سنگین دولت وقت مى داد.

بدینگونه نام حضرت مهدى علیه السلام را در نقاط حساس سر زبانها افکند و پس از آن هنگامى که از او پرسیدند: ((پس امام مهدى علیه السلام کى خواهد آمد، نکند خودت باشى ؟))

پاسخ داد: ((آرى ! من همان مهدى نجات بخش هستم !!))

و آنگاه اندیشه هاى پوچ خویش را در میان مردم پراکند و خبر او به ((خرطوم )) و اطراف آن رسید و قبیله هاى صحرا گرد و گاوداران به امامت او ایمان آوردند. با انگلیسی ها پیکار کرد و پیروز شد و پس از پیروزى بر اثر تب شدیدى به سال 1308 هجرى مرد.

این نظرى گذرا بر شرح حال این مدعیان دروغین بود که ما به همین اندازه ، بسنده کردیم . کسانى که مایلند مى توانند براى آگاهى بیشتر به دو کتاب ((مفتاح باب الابواب )) و ((طبقات المضلین )) مراجعه نمایند.

کوتاه سخن این که : ادعاى مهدویت در روند تاریخ ، دستاویز قدرت و وسیله شهرت و مقام براى فرصت طلبان گردید تا هرگاه خواستند در راه رسیدن به هدفهاى جاه طلبانه شخصى و استعمارى خویش ، از آن بهره گیرند.

اینان در پرتو این اندیشه و عقیده اصیل و ریشه دار و با سوء استفاده از آن ، جنایات غیر قابل بخششى را مرتکب شدند چرا که با عقاید مردم بازى کردند و براى زنده ساختن باطل و نابودى حق و زشت جلوه دادن مذهب زیبا و افتخار آفرین تشیع و پراکنده ساختن پیروان خاندان وحى و رسالت ، کمر بستند و راه را براى هر عنصر حق ستیز و دلقک و بدخواهى هموار کردند تا هر آن چه خواست بر ضد اسلام و تشیع بگوید و بنویسد. و علاوه بر این جنایات هولناک ، انبوهى را گمراه و از راه راست منحرف ساختند و بسوى مسلکها و مرامهاى ساختگى و خرافى سوق دادند.(5)

پی نوشت :

1- رجـوع شود به : غیبت نعمانى ، ص 228، باب ((کونه علیه السلام ابن سبیة ، اى خیرة الاماء)).

در غـیـبـت نـعـمـانـى از ابـوالصباح نقل نموده که خدمت امام صادق (علیه السلام ) رسیدم و حضرت فرمود: ((ماوراءک ؟))

یعنى : چه خبر؟

فقلت : ((عمک زید خرج ، یزعم انه ابن سبیة و هو قائم هذه الامة و انه ابن خیرة الاماء.))

عـرض کـردم : ((خـبـر خوشحالى قیام عمویت زید است که مى پندارد فرزند کنیز اسیر و قائم امت و از نسل بهترین کنیزان است .))

فقال : ((کذب لیس هو کما قال ، ان خرج ، قتل .))

فرمود: ((این دروغ است ! آنگونه که آن تصور مى کند، نیست . اگر قیام کند، کشته خواهد شد.))

غیبت نعمانى ، ص 229، باب 13 و بحارالانوار، ج 51، ص 42.

2- بحارالانوار، ج 36، ص 292.

3- جـهـت اطـلاع بیشتر رجوع شود به : معجم احادیث الامام المهدى (علیه السلام )، ج 1، ص 168.

4- ولایتى از ولایات عثمانیه (ترکیه جدید).

5- بـه یـادداشـتـهاى ((داگورکى )) جاسوس روس در کشورهاى اسلامى ، صفحه 61، مراجعه گردد.

منبع:www.ghadeer.org

/نویسنده:آیت الله سید محمد کاظم قزوینی

نقل از راسخون

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد