منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

ساختگی بودن داستان امام زمان

یک دلیل دیگر بر ساختگی بودن داستان امام زمان!

طرح شبهه از طرف کاربر :

عضو کوشا

شیعه ها میگویند امام زمانشان وقتی که در 5 سالگی از دیدها پنهان شد برای خود 4 نایب تعیین کرد.

به عقیده شیعه، امام زمانشان، عثمان بن سعید العمری را برای نیابت عامه خود انتخاب کرده است.

نیابت نوّاب خاص در میان علمای شیعه، از مسائل قطعی است و جزء ضروریات مذهب شان به شمار می رود؛

شیعه میگوید:

مرحوم شیخ طوسی در اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی) نامه مفصلی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، خطاب به اسحاق بن اسماعیل نوشته و به وی دستور می‌دهد:

«از شهر خارج نشو مگر بعد از ملاقات با عمرى، خدا از او راضى باشد به واسطه رضایت ما و سلام بر او بنما و خود را به او معرفى کن تا ترا بشناسد او مردى پاک و عفیف و مورد اعتماد و نزدیک به ما است هر مبلغى که از نواحى براى ما می‌رسد عاقبت به او می‌دهند و او به ما می‌رساند (و الحمد للَّه کثیرا) خدا ما و شما را در پناه خود محفوظ دارد و در تمام کارها پشتیبانمان باشد سلام بر تو و جمیع دوستان و رحمة اللَّه و برکاته درود بر سرور ما پیامبر اکرم صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم تسلیما کثیراً .

اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 848 .

و هنگامی عثمان بن سعید به رحمت خدا پیوست، امام زمان علیه السلام در نامه‌ای جهت تعزیت به فرزند بزرگوارش محمد بن عثمان می‌نویسد:

کمال الدین وتمام النعمة، ص 510 و الغیبة، ص 361 .

تو مصیبت زده اى و ما هم اندوهناک هستیم فراق پدرت براى تو و ما هر دو وحشتناک است خداوند او را در جایى که دارد شاد گرداند از کمال سعادت او این بود که مثل تو فرزندى داشت که بعد از او بماند و به دستور وى جانشین او گردد ....من هم میگویم: الحمد للَّه، زیرا شیعیان به وجود تو و آن چه خداوند در تو و نزد تو قرار داده است، مسرورند پروردگار عالم تو را یارى کند و نیرو بخشد و پشتیبانى نماید و در کار خود توفیق دهد خداوند دوست و نگهبان تو باشد»

.پس از آن که وی از دنیا رفت فرزندش محمد بن عثمان جانشین وی شد و همان مسئولیت ها را به عهده داشت، پس از وفات او حسین بن روح نوبختی جای وی را گرفت و پس از وی علی بن محمد سمری نیابت را عهده دار شد، این چهار نفر هر یک با فرمان و دستور امام زمان علیه السلام و تعیین فرد قبلی منصب نمایندگی را پذیرا شدند، و شیعیان سخنان آنان را در صورتی که همراه با نشانه‌ای از طرف حضرت صاحب الأمر مانند معجزه و غیر آن که تایید کننده مقام نیابت و ادعای آنان بود می پذیرفتند.

الغیبة، ص 353 .

پاسخ اهل سنت:

این قصه 4 نایب دروغی است بر دروغی دیگر، یعنی وقتی امام زمانی نیست پس نایب هم نیست

اما حالا ما میخواهیم دروغ بودن نواب اربعه را ثابت کنیم این که ثابت شد پس دروغ بودن خود امام زمان نیز لاجرم اثبات میشود:

اولا شما در متن جواب شیعه میبینید که امام زمان از پیروان خود پول جمع میکند پس لاجرم این پول را پخش نیز میکند و به مردم نیز میدهد پس امام زمان در تقریبا 80 سالی که نایب داشت مثل یک انسان عادی زندگی کرد و سخت فعال بود و تشکیلات بزرگی داشت و خمس و زکات از ثروتمندان میگرفت و توسط عاملان خود آنرا بین نیازمندان تقسیم میکرد

علاوه بر این مرجع دینی و پاسخگوی سوالهای شیعیان نیز بود و سوال ها میامد و جواب ها به خطایشان بیرون میرفت.

پس چرا مخفیانه زندگی میکرد و اگر خلفای عباسی دشمن ایشان بودند چطور در این 80 سال متوجه فعالیت نایبان ایشان نشدند و چرا کسی را دستگیر نکردند؟

اینکه در کنار گوش خلفای عباسی چنین فعالیت عظیمی در جریان بود و آنها 80 سال بیخبر بودند و حتی یک نفر دستگیر نشد خود بهترین دلیل است که یا کل داستان دروغ است یا اصلا خلفای عباسی اعتنایی به امام زمان نداشتند

تصور کنید که حالا در ایران پسر شاه،یک نماینده تعیین کند و این وکیل خیلی فعال هم باشد و از طرفداران شاه پول جمع کند و به فقرا بدهد و 80 سال این کار ادامه داشته باشد و دستگاهای اطلاعاتی ایران حتی یک مورد را هم گذارش نکنند حتی یک نفر را هم دستگیر نکنند.


آیا این باور کردنیست؟

پس داستان امام زمان شیعه ها به این دلیل و هزار دلیل دیگر نادرست و دروغ است.

ما میپرسیم که امام زمان که غایب شد چه نیازی داشت به نایب اول و چه نیاز داشت به دوم و سوم و چهارم؟

هرجوابی بدهید بار میپرسیم مگر امام زمان مرده بود که نایب پنجمی مقرر نکرد.

شیعه ها که در جدل دست همه را از پشت بسته اند اینجا میگویند مگر الله پیامبران را نفرستاد مگر سلسله پیامبران ختم نشد پس چرا سلسله نواب باید پایان نیابد ؟!

جواب این است که:

اولا: امام زمان را با الله مقایسه نکنید.

دوما: پیامبر صلی الله علیه وسلم تا زنده بود اگر از شهر پنهان میشد جانشین میداشت.

سوما: پیامبر صلی الله علیه وسلم آخرین رفته و وفات نمود اما قرآن را گذاشت امام آخرین شما رفت اما نایب ها را هم با خود برد و کتابی هم باقی نگذاشت کتاب که بجای خود.... دریغ از یک نامه!!

از این همه نامه پراکنی های امام زمان چرا یکی هم در دسترس نیست؟ مگر شیعیان آثار امامان خود را مقدس نمیدانند و در حفظ آن نمیکوشند پس چرا یک نامه باقی نمانده؟

اما اصل داستان چیست؟

علویان در کشمکش قدرت با عباسیان، رویاروی و رقابت داشتند و خود شیعه ها فرقه های زیادی دارند از اولاد حسن و حسین .... اما یک فرقه بی اهمیت آنها همین 12 امامی ها بودند که از امام سجاد شروع شد و کارنامه ای بزرگی نداشتند جز اینکه امام هشتم توانست از راه قانونی تا ولیهعدی مامون پیش برود بعد از آن افول این سلسله شروع شد و امام یازدهم شیعه ها فقط در یک محله سامرا مشهور بود و از همه بدتر که فرزندی نداشت اینجا بعضی از ماجرا جویان سعی کردند که زمینه قیامی را برای یک نفر از بین خودشان بنام آل علی آماده سازند و برای اینکار مدعی شدند که امام یازده هم فرزندی داشت که پنهان بود پادشاهان معمولا اینکارها را میکنند. وقتی که سلسله صفوی منقرض شد یک نفر از اهالی ساوه که پدرش پنبه زن بود در کربلا و نجف ادعا کرد که من پسر شاه سلطان حسینم و کارش بالا گرفت و کریم خان زند او را امیر کرد اما کم کم مشکوک شد که این بابا لهجه اصفهانی هم ندارد گفت چرا ؟

حسین ساوه ای گفت پدرم شاه سلطان حسین مرا با مادرم فرستاده بود ساوه و کریم خان او را برد ساوه و تحقیق کرد معلوم شد مردم او را میشناسند و پدرش را هم میشناسند و کریم خان گفت پس چرا دروغ گفتی؟ گفت برای غذای چرب و نرم و احترام شدن و کریم خان سرش را برید.

القصه مثل این سوء استفاده از نام افراد مشهور، در تاریخ زیاد است و القصه مفت خوران 80 سال خمس و زکات خوردند زمینه قیام فراهم نشد یا جراتش را نداشتند و پاک آبرویشان رفت و خیلی از شیعه ها گفتند حالا دیگه امام 80 ساله شده و از این پیرمرد کاری ساخته نیست و همه پراکنده و بی ایمان شدند و 12 امامی ها خود بخود بخاطر این رسوایی نابود گشتند و میدان همچنان مثل اول، باقی ماند برای 7 امامی ها و زیدی ها تا اینکه قرن ها بعد شاه اسماعیل ایران را گرفت و و دوباره مذهب 12 امامی جانی یافت و دوباره قصه های دروغین امام زمان شروع شد و چون عراق در دست اهل سنت بود از سرداب سامرا با سلام و صلوات امام زمان را آوردند به قم در چاه جمکران سکنایش دادند !! و گویا خداوند یک جو عقل به این مردم نداده!اگر داده پس معنی این کارها چیست؟

با سلام خدمت شما دوست محترم

ظاهرا این مطالبی که شما در مورد امام زمان مطرح نموده اید از شخصی نقل می کنید که اطلاع چندانی در مورد اعتقادات اهل سنت ندارد و یا اینکه فقط خودش را اهل سنت می داند و بس !!

نظر حضرتعالی را به مباحث ذیل جلب نموده تا اینکه شما به همراه دیگر عزیزان بیشتر آشنا شوید .

اعتقاد به مهدی موعود از عقاید مسلم نزد همه مسلمانان، اعم از شیعه و سنی می باشد. همه مسلمانان برآنند که شخصی که مهدی لقب دارد و با حضرت رسول همنام است، در آخرالزمان ظهور خواهد کرد، و دین اسلام را رواج داده، جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد.

احادیث متواتری در این باره از پیامبر اکرم روایت شده است، به گونه ای که کمتر مسأله ای را می توان یافت که احادیث مربوط به آن در این حد از تواتر باشد.

و اعتبار حدیث متواتر مورد قبول همه علمای اسلام (شیعه و سنی)، و اعتبار حدیث متواتر خدشه ناپذیر است، و هیچگونه شک و تردید را برنمی تابد. (عقاید استدلالی2، علی ربانی گلپایگانی، ص149)

و در این خصوص، از کتابهای معتبر حدیث و تاریخ و علمای اهل سنت، که احادیث مربوط به مهدی موعود را نقل کرده اند، عده ای دیگر از علمای اهل سنت، کتابهای مستقلی در این موضوع تألیف کرده اند. مانند مناقب مهدی، نعت مهدی، الاربعین حدیثاً فی المهدی، از ابونعیم اصفهانی (م 430 هـ ـ ق)؛

والعرف الوردی فی اخبار المهدی، و علامات مهدی، از جلال الدین سیوطی ...

ما نمی گوییم بین شیعه وسنی در مورد حضرت مهدی هیچ گونه اختلافی نیست ، اما اختلافی که بین شیعه وسنی در خصوص حضرت مهدی وجود دارد این است که :

وجود امام زمان مورد اتفاق همه شیعیان است، ولی اهل سنت در این مورد دو دسته اند :

1- گروهی از آنان برآنند که امام زمان فعلاً موجود نیست، و قبل از قیامت به دنیا می آید.

2- جمعی دیگر دراین مسأله با شیعه هم عقیده اند. (در این باره به کتاب نجم الثاقب، باب چهارم، رجوع شود. )

اختلاف دیگری در مورد امام زمان ، اینست که از نظر شیعه و عده ای از علمای اهل سنت، آن حضرت از فرزندان امام حسین است؛ ولی عده ای دیگر از علمای اهل سنت، او را از فرزندان امام حسن دانسته اند.

اما شیعیان در خصوص وجود امام زمان دلایلی دارند، که از جمله آنها شواهد تاریخی بر صحت این مطلب است. گزارشهایی که ولادت آن حضرت و ایام کودکی او را نقل کرده، و از کسانی یاد کرده اند که در منزل امام حسن عسگری،فرزندش مهدی را ملاقات نموده اند، در کتابهای شیعه امری مسلم و بدیهی است. و بعضی علمای اهل سنت چون ابن صباغ مالکی، خواجه محمد پارسا، ابن حجر میثمی شافعی، و حافظ سلیمان حنفی، این مسأله را تأیید کرده اند.

حافظ سلیمان حنفی می‌گوید : "خبر معلوم نزد محققان و موثقان اینست که ولادت قائم ،‌در شب پانزدهم ماه شعبان سال 255، در شهر سامرا واقع شده است."

دلیل دیگری که بر وجود امام زمان اقامه شده است، دلیل عقلی است. وآن اینست که آفرینش بدون وجود انسان کامل، تفسیر صحیح و خرد پسندی ندارد، و به منزله کالبد بدون روح است. علاوه بر آن تا وقتی که تکلیف هست، و مکلّفانی هستند که از خطا و اشتباه مصون نیستند، باید امام و پیشوایی معصوم وجود داشته باشد. (عقاید استدلالی2، علی ربانی گلپایگانی، ص153ـ151)

برخی از علمای اهل سنّت ایمان به خروج حضرت مهدی (ع) را واجب دانسته وبرخی دیگر منکر آن را کافر به حساب آورده اند:

احمد بن محمّد بن صدیق می گوید: "ایمان به خروج مهدی واجب، واعتقاد به ظهور او به جهت تصدیق پیامبر (ص) حتمی وثابت است...". . ابراز الوهم المکنون، ص 433.

همین تعبیر از سفارینی حنبلی، ناصرالدین البانی، عبدالمحسن بن حمد العبّاد، نیز رسیده است.

الاذاعة، ص 146.

مجله التمدن الاسلامی، شماره 22، ص 643. مجله الجماعة الاسلامیة، شماره 3

فقیه شافعی ابن حجر تصریح کرده که انکار مهدی اگر موجب انکار سنت از اصل واساس گردد، سبب کفر می شود، وهر کس چنین کند قتلش واجب است. واگر انکار، تنها به جهت عناد ودشمنی با ائمه اسلام است نه سنت، لازم است که او را تعزیر آشکار واهانت نمود تا دست از این کار بردارد...".

البرهان، ص 178

احمد بن محمد بن صدیق غماری ازهری در رابطه با احادیث مهدویت می گوید: "این احادیث متواترند ومنکرین آنها بدعت گزار وگمراه به حساب می آیند".

المهدی المنتظر، ص 5

همه مذاهب اسلامی بر این امر اتفاق نظر دارند که خروج مهدی(ع) در آخرالزمان از امور غیبی است که باید به آن اعتقاد پیدا کرد.

الف. از علمای شیعه

شیخ صدوق می فرماید: "ایمان شخص مؤمن به امام زمان (ع) بدون علم به احوال آن حضرت صحیح نخواهد بود. زیرا ایمان کسی که به قضیه مهدویت اعتقاد دارد به او نفعی نمی رساند مگر در صورتی که عارف به شأن آن حضرت در زمان غیبت باشد". (. کمال الدین، ج 1، ص 19. )

ب. از علمای اهل سنّت

ناصرالدین البانی می نویسد: "همانا عقیده به خروج حضرت مهدی (ع) عقیده ای است ثابت ومتواتر از پیامبر اکرم (ص) که ایمان به آن واجب است، زیرا این عقیده از امور غیب است که ایمان به آن در قرآن کریم از صفات پرهیزکاران شمرده شده است...". ( مجله تمدن اسلامی، چاپ دمشق. )

عبدالمحسن بن حمد العباد می نویسد: "تصدیق واعتقاد به قضیه مهدویت، داخل در ایمان به رسالت پیامبر اکرم (ص) است، زیرا از آثار ایمان به پیامبر (ص) تصدیق او است در اموری که به آنها خبر داده ونیز داخل در ایمان به غیبی است که خداوند متعال مؤمنین را به جهت ایمان به آن مدح کرده است...". ( مجله الجماعة الاسلامیه، چاپ حجاز.)

اهل سنّت، از آنجا که موضوع ظهور حضرت مهدی (ع) را از جمله خبرهایی می دانند که پیامبر اکرم (ص) به آن بشارت داده است، لذا به جهت وجود روایات صحیح السند در این موضوع، اعتقاد وایمان به آن را واجب می دانند، گر چه -بر فرض- روآیات در حدّ تواتر نباشد.

حمود بن عبداللَّه تویجری می گوید: "هر چه به طریق صحیح از پیامبر اکرم (ص) به آن خبر داده شده، ایمان به آن بر هر مسلمانی واجب است، زیرا در راستای اعتراف وشهادت به رسالت اوست...". آن گاه تویجری از احمد بن حنبل وموفق ابومحمّد مقدسی نیز همین ادعا را نقل می کند.

و در جای دیگر می گوید: "در ایمان به خبرهای غیبی تواتر شرط نیست... بلکه هر خبر غیبی که به سند صحیح از رسول خدا (ص) ثابت شده ایمان به آن واجب است، خواه آن خبر متواتر باشد یا واحد، واین قول اهل سنّت وجماعت است...". آن گاه برای مدعای خود به آیه نبأ تمسک کرده است.

{ اتحاف الجماعة، ج 1، ص 6و7 }

دکتر محمد احمد اسماعیل مقدّم می گوید: "هر حدیثی که به طور صحیح از رسول خدا (ص) رسیده ایمان به آن بر هر مسلمانی واجب است، واین از لوازم شهادت به نبوت ورسالت پیامبر اسلام است...".

{. المهدی و فقه اشراط الساعة، ص 24ù23 ,}

مذاهب اسلامی بر اصل ظهور امام زمان علیه السلام اتفاق نظر دارند

تمام مذاهب اسلامی بر اصل مسئله ظهور حضرت مهدی (ع) از ذریّه پیامبر اکرم (ص) اتفاق نظر دارند. همه معتقدند که در آخرالزمان شخصی به نام مهدی (ع) ظهور کرده، زمین را پر از عدل وداد خواهد کرد، همان گونه که از ظلم وجور پر شده است.

الف. از علمای شیعه

شهید صدر؛ می فرماید: "به راستی اعتقاد به حضرت مهدی (ع) به عنوان پیشوای منتظر برای تغییر جهان به جهانی بهتر، در احادیث پیامبر (ص) به طور عموم و در روایات اهل بیت: به طور خصوص آمده است وبه حدی به این مسئله تأکید شده که جای هیچ شکی را برای انسان باقی نمی گذارد...".

.( بحث حول المهدی، ص 104 (

شیخ محمد رضا مظفر می فرماید: " مسئله بشارت به ظهور مهدی (ع) از اولاد فاطمه (س) در آخرالزمان واینکه زمین را از عدل وداد پر می کند بعد از آنکه از ظلم وجور پر شده باشد، از مسائلی است که به طور متواتر از پیامبر (ص) رسیده است ومسلمانان در کتاب های روایی خود آنها را نقل کرده اند

(. عقائد الامامیه، ص 77. (

ب. از علمای اهل سنّت

ناصر الدین البانی می گوید: "اما مسئله مهدی، باید دانسته شود که درباره خروج او احادیث صحیح بسیاری وارد شده است...".

(حول المهدی (ع)، البانی، مجله التمدن الاسلامی، سال 1371 ه)

شیخ عبدالمحسن بن حمد العباد می گوید: "همانا کثرت احادیث مهدی (ع) وتعدد طرق آنها واثبات آنها در کتاب های اهل سنّت به حدی است که بسیار دشوار به نظر می رسد که بتوانیم بگوییم حقیقتی ندارند، مگر اینکه کسی جاهل بوده یا اهل جدل باشد، یا دقت در سندهای آنها نکرده باشد وبر کلام بزرگان اهل علم واقف نباشد...".

.( عقیدة اهل السنة والأثر فی المهدی المنتظر، مجله جامعة اسلامیة، شماره 3 (

شیخ عبدالعزیز بن عبداللَّه بن باز می گوید: "پس امر مهدی (ع) معلوم واحادیث در آن مستفیض بلکه متواتر وتقویت کننده یکدیگرند، وجماعتی از اهل علم ادعای تواتر آنها را نموده اند...".

نویسنده:

محمد باقر سجودی

 

بسم الله الرحمن الرحیم


جناب sosme

 

متاسفانه از متن مقاله جناب بهبودی فهمیده می شود که ایشان نه با مباحث منطقی آشنا هستند و نه بر منابع شیعی تسلط کامل دارند وبا کنار هم قرار دادن چند مقدمه ناقص و غیر مرتبط نتیجه گیری می کنند .

1. به لحاظ منطقی از نفی دانی نمی شود نفی عالی را اثبات کرد که شما می گوئید : «اما حالا ما میخواهیم دروغ بودن نواب اربعه را ثابتکنیم این که ثابت شد پس دروغ بودن خود امام زمان نیز لاجرم اثبات میشود .»

مثل این که شما بگوئید : وقتی دروغ بودن وصایت علی بن ابی طالب را ثابت کردیم پس (نعوذ بالله) دروغ بودن خود رسول خدا صلی الله علیه وآله اثبات می شود. چنین تلازمی در منطق مردود است .

2. شما نوشته اید : «پس امام زمان در تقریبا 80 سالی کهنایب داشت » این مطلب بر اساس کدام منبع روایی یا تاریخی می باشد. مدت غیبت کبری به عقیده شیعیان 69 سال(از 260تا329) است نه هشتاد سال

3. اما اینکه گفته شده: « شما در متن جواب شیعه میبینید که امام زمان از پیروان خود پول جمع میکند پس لاجرماین پول را پخش نیز میکند و به مردم نیز میدهد .»

با مطالع آثار تالیف شده در این زمینه وچگونگی دریافت و تحویل وجوه شرعیه و هدایا و توزیع و مصرف آنها واینکه نه تنها خود امام بلکه گاه خود نائبان نیز از دریافت یا توزیع مستقیم وجوه مالیه امتناع می کردند، به واهی بودن این مطالب پی خواهید برد .

به طور مثال نوشته اند : محمد بن عثمان برای اینکه از دست جاسوسان حکومتی طفره برود به اشخاصی که نامه یا پول برایش می آوردند دستور می داد آنها را در مکان خاصی قرار دهند، ودر برخی موارد هیچ گونه رسیدی نیز به آنه نمی داد.( کتاب الغیبه ص 179)

برای آگاهی بیشتربه کتاب سازمان وکالت نوشته دکتر جباری مراجعه کنید.

4.بیان کرده اید: «اینکه در کنار گوش خلفای عباسی چنین فعالیت عظیمی در جریان بود وآنها 80 سال بیخبر بودند و حتی یک نفر دستگیر نشد خود بهترین دلیل است که یا کلداستان دروغ است یا اصلا خلفای عباسی اعتنایی به امام زمان نداشتند. »

اگر نویسنده این مطالب همان کتاب الغیبه شیخ طوسی را که بدان استناد کرده یا صله تاریخ طبری ،ابن عریب را مطالعه می کرد از دستگیری و زندانی پنج ساله حسین بن روح و علت آن مطلع می شد و اینچنین با قاطعیت نتیجه نمی گرفت .

هر چند اگر هم این اتفاق هم نمی افتاد عدم دستگیری دلیل بر رد نیابت نیست زیرا :

1.آیا عقلا محال است که گروهی فعالیت سیاسی و اجتماعی داشته باشندو حکومت از آن مطلع نباشد مثل سازماندعوت عباسیان یا فاطمیان و نمونه های فراوان تاریخی دیگر

2. یا اینکه حکومت اجمالا مطلع شود ولی مدرک و سند معتبری جهت محکومیت به دست نیاورد

3. با در نظر گرفتن سیاست تقیه و کتمان شدید که سیره ائمه و بزرگان امامیه بود این مساله به راحتی قابل هضم می باشد چند نمونه از موارد تقیه در باب نیابت را ذکر می کنیم

الف : علی بن یقطین از شیعیان موسی بن جعفر علیه السلام بود که در دربار عباسی نفوذ کرد و نامه ها و اموالی بین او و امام کاظم ع رد و بدل می شد و با اینکه تا آخر عمر در دربار بود و حکومت عباسی در اوج اقتدار اما کسی نتوانست بر ارتباط او با امام هفتم دلیلی بیاورد .

ب : نصر بن قابوس لخمی مدت بیست سال مخفیانه وکالت امام صادق را انجام می دهد و کسی بر این امر واقف نمی شود (کتاب الغیبه ص 210)

ج :رفتار خود نائبان در نهایت دقت ، تقیه و احتیاط یود تا آنجا که نائب اول و دوم با شغل روغن فروشی فعالیت سفارت و نیابت را به انجام می رساندند ( الکامل فی التاریخ ج6ص159 و الغیبه ص180) نائب سوم در عمل به تقیه و کتمان حتی مذهبش زبانزد است تا آنجا که یک دربان خود را به علت بد گوئی به معاویه اخراج کرد.( الغیبه ص234) از این رو عامه نسبت به وی اظهار ارادت فراوان می کردند.

4. وجود مدعیان فراوان دروغین نیابت و بابیت خود دلیل بر اصل وجود نیابت می باشد که عده ای دنبال جعل این عنوان(کپی برابر اصل ) برای خود بودند.

5. «یااصلا خلفای عباسی اعتنایی به امام زمان نداشتند. »

البته این را می شود ادعا کرد که بعد از تلاشهای ابتدایی عباسیان برای رهیابی به بیت امام عسکری ع و شدت عمل جهت اطلاع از تولد امام زمان ( گماشتن قابله و حتی حبس بعضی کنیزان امام ) و بی نتیجه ماندن تحقیقاتشان به خواست خدا ، به زعم خویش علم به عدم وجود امام زمان پیدا کردند . که این مطلب از سخنان نائب دوم به عبد الله بن جعفر حمیری زمانی که علت منع از کشف نام امام را این گونه تعلیل کرد که دشمنان نسبت به عدم وجود امام قانع شده اند ولی اگر نام حضرت ذکر شود در جستجوی محل سکونتش بر خواهند آمد .

با در نظر گرفتن این مطالب عدم دستیابی و اطلاع بنی عباس نسبت به بحث نیابت امری بعید نیست . بلکه خلاف آن دارای استبعاد است.

سلام دوست همیشگی

همیشه با خودم می گفتم که صحبت کردن با برادران عامه ویا مذاهب دیگر اسلامی راحت تر و معقول تر از همسخن شدن با دیگر ادیان آسمانی وحتی غیر آسمانی است ، چراکه ما با دیگر فرقه های اسلامی هم زبان مشترک داریم و هم منابع مشترک مثلا در قرآن کریم ، احادیث، سنت وتاریخ شریک و هم داستان هستیم ، البته این تجربه ام با توجه به ملاقات با پیروان مذاهب و ادیان متعدد درکشورهای مختلف بود. حتی من در مدارس اهل عامه (سلفیه ) در لکنهو هند نیز هم صحبت شده و خاطرات خوشی از آنجا دارم ، ولی نمی دانم چرا برخی از هموطنان عزیز ما از اهل عامه با دیگر هم مذهبانشان متفاوت اند . وبرای هرچه بیشتر فاصله گرفتن از برادران دینی خود از شیعیان ، حتی حاضرند مسلمات دینی ، مذهبی و تاریخی خود را نیز منکر شوند خصوصا وقتیکه از ابتدای بحث وبا استفاده از جملات و عبارات سبک وعامیانه نشان می دهند که به دنبال جواب وحل مشکلشان نیستند.

به هر ترتیب من در نوشته نخست ، دوست عزیزمان را به دنبال جواب نمی بینم و دیگر خوانندگان نیز می توانند از متن دوم که مقاله ای دقیق و علمی است استفاده کنند البته کتابهایی در این خصوص وجود دارد که تنها به دو مورد از آنها اشاره می کنم : « الزام الناصب فی اثبات حجت الغائب ، تألیف شیخ علی یزدی حائری و دادگستر جهان تألیف ابراهیم امینی» .

در پایان برای اینکه حجت بر دوست عزیزم تمام باشد لیستی از مدعیان مهدویت از اهل عامه را ذکر می کنم تا شاید بر ایشان روشن شود که نه تنها احادیث و اهمیت مهدویت در منابع و تاریخ گذشته وحال اهل عامه است بلکه اگربه اعتقاد ایشان دروغ گویی وجود دارد آن را در میان شیعیان نجوید بلکه آن را در منابع اصیل اسلامی و تاریخی جستجو کند البته امیدوارم تعصب و جسارت ایشان به اندازه ای نباشد که پیامبر(ص) و نبی مکرم اسلام را نعوذ بالله دروغگو بخوانند . تنها برخی از مدعیان مهدویت در اهل عامه ویا کسانی را که اهل عامه مهدی خوانده اند، از این قراراند :

یزید بن معاویه(م64ق) ، عمر بن عبد العزیز(م101ق) ، منصور عباسی ، سفاح عباسی(م104ق ) ، مغیرة بن سعید(م119ق) ، حارث بن سریج(م128)، عبد الله بن معاویه(م130ق) ، ابو مسلم خراسانی(م137ق) ، ابن مقنع خراسانی(م163ق) ،مهدی عباسی(م169ق) ، محمد بن عبدالله تومرت(م524ق) ، المصری (م576ق) ، الناصر لدین الله عباسی(م632ق) ، ابوالکرام دارانی (م641ق) ، عباس الریفی (م690ق) ، تویزری(اوایل قرن هشتم قمری) ، موسی الکردی(م716ق) ، سید محمد گجراتی(م726ق) ، شمس الدین محمد المغربی (م824ق) ، میرزای بلخی (م890ق) ، شیخ عبد القادر بخارائی(م900ق) ، سید محمد جون پوری الهندی (م910ق) ، بایزید الترکمانی (م926ق) ، اسحاق بستی زوی (م 986ق) ، بایزید انصاری (م988ق) ، عبدالله عجمی (م 1081ق) ، شیخ الکردی (متوفی قرن یازدهم ) ، مهدی بنگالی (م1203ق) ، مهدی سنگالی (م 1244ق) ، سید احمد باریلی الهندی (م1246ق) ، شیخ سعید بنگالی (م1256ق) ، مهدی بن محمد سنوسی (م1306ق) ، سید مهدی سودانی (م1308ق) ، سید محمد بن علی الادریسی (م1323ق) ، غلام احمد قادیانی (م1326ق) ، مهدی الطرابلسی(م1337ق) .

این موارد تنها 36 مورد از مدعیان از عامه و کسانی هستند که اهل عامه در موردشان ادعای مهدویت کرده اند .

با مقایسه اجمالی این آمار می توان به این نتیجه دست یافت که مهدویت و مدعیان مهدویت در اهل عامه به مراتب بیشتر از شیعیان بوده واهل عامه در تمام مقاطع تاریخی و هم درتمام گستره منطقه ای وهم در تمام فرقه ها و انشعابات بیش از شیعیان معتقد به مهدویت بوده اند .

البته در عصر حاضر به برکت مذاهب دست ساخته و جدیدی که زعامت جهان اهل عامه را بر عهده گرفتهاند و تنها به دلیل لجاجت علمی و مذهبی ، این اصل تاریخی ، مذهبی ، فکری و اجتماعی – سیاسی اهل سنت محکوم به فراموشی شده است . ( لازم به یاد آوری است که با توجه به رعایت واقعیات تاریخی و علمی در این نوشته از اهل سنت به اهل عامه یاد شده است)

منبع : گفتگوی دینی

http://www.askdin.com/showthread.php?t=1308 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد