منتظران ظهور
منتظران ظهور

منتظران ظهور

مهدویت

ویژگی‌هاى بزرگ اخلاقى‏ اباعبدالله

http://img.tebyan.net/big/1390/04/11465128136251317923018190195891897213204.jpg

بخشنده و بزرگوار

1 - روزى یک اعرابى نزد امام حسین آمد و عرض کرد: اى فرزندرسول خداصلى‌الله‌علیه‌وآله من پرداخت دیه‏اى کامل را ضمانت کرده‏ام امّا از اداى آن ‏ناتوانم. با خود گفتم که از بزرگوارترین مردم، آن را تقاضا مى‏کنم و از خاندان رسول اللَّه کسى را بزرگوارتر و بخشنده‏تر نیافتم.

پس امام حسین به وى فرمود: "اى برادر عرب از تو سه پرسش مى‏کنم ‏اگر یکى از آنها را پاسخ گفتى ثلث آن دیه را به تو مى‏دهم و اگر دو پرسش ‏را جواب دادى دو ثلث آن را به تو مى‏پردازم و اگر هر سه پرسش را پاسخ‏ گفتى تمام مالى را که مى‏خواهى به تو مى‏دهم".

اعرابى عرض کرد: آیا کسى مانند تو که اهل علم و شرف است از چون‏ منى مى‏خواهد بپرسد؟

حضرت فرمود: "آرى. از جدّم رسول خدا صلى‌الله‌علیه‌وآلهشنیدم که مى‏فرمود.معروف به اندازه معرفت است".

اعرابى عرض کرد: آنچه مى‏خواهى بپرس اگر پاسخ دادم (که هیچ)و گرنه جواب آنها را از تو فرا خواهم گرفت. و لا قوة الا باللَّه.

امام علیه السلام پرسید: "برترین اعمال چیست؟"

اعرابى گفت: ایمان به خدا.

حضرت سؤال کرد: "راه رهایى از نیستى و نابودى چیست؟"

اعراى گفت: اعتماد به خداوند.

امام حسین پرسید: "زینت دهنده انسان چیست؟"

اعرابى گفت: علم همراه با حلم.

امام پرسید: "اگر این نشد؟"

اعرابى گفت: مال همراه با مروّت.

حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"

اعرابى گفت: "فقر همراه با صبر".

حضرت پرسید: "اگر این نشد؟"

اعرابى گفت: در این صورت صاعقه‏اى از آسمان بر او فرود آید و بسوزاندش که او سزاوار آن است.

آن‏حضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار رامى‏خواند: - چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنکه از بین برود، بر مردم ببخش

آنگاه امام حسین ‏علیه السلام خندید و کیسه‏اى که در آن هزار دینار بود، به او داد و انگشترى خود را که نگین آن به دویست درهم مى‏ارزید، بدو بخشید و فرمود: "اى اعرابى این طلا را به طلبکارانت بده و انگشترى رابه مصرف خود برسان."

اعرابى تمام آنها را گرفت و گفت: "خدا داناتر است که رسالتش را در کجا نهد."(1)

2 - انس بن مالک گوید: پیش امام حسین‏علیه السلام بودم که کنیز آن‏حضرت‏داخل شد و در حالى که دسته‏اى گل براى آن‏ حضرت آورده بود، به وى‏ سلام داد. امام به او فرمود: "تو را در راه خدا آزاد کردم".

عرض کردم: او به شما با دسته‏اى گل سلام کرد. این امر براى آن کنیز چندان مهم نبود که آزادش کردى؟!

فرمود: "خداوند ما را چنین ادب آموخته است. او فرمود: "چون به‏شما تحیّت فرستادند شما نیز تحیّتى بهتر از آن یا همانند آن بفرستید".بهتر از تحیّت این زن، آزاد کردنش بود".(2)

یاور ضعیفان‏

این صفت در حقیقت به مثابه شاخه‏اى از صفات پسندیده بخشش ‏و کرم آن‏حضرت است. زیرا هر گاه نفس به بلنداى صفات پاک و والابرسد نسبت به دیگران مهر مى‏ورزد همچنان که ابر بر زمین و خورشید بردیگر ستارگان مهربانى و محبّت مى‏بخشد.

1 - پس از ماجراى عاشورا، بر شانه آن‏ حضرت زخمى عمیق مشاهده‏کردند. به نظر مى‏رسید که این زخم در اثر ضربت چند شمشیر بر شانه ‏آن‏ حضرت پیدا شده است. کسانى که این زخم را دیدند دریافتند که این، زخمى عادى نیست. از امام سجادعلیه السلام در این باره پرسش کردند. آن‏حضرت ‏پاسخ داد: "این زخم در اثر حمل توبره‏اى بود که حسین‏علیه السلام آن را بردوش مى‏گرفت و به منزل بیوه زنان و یتیمان و بیچارگان مى‏برد".(3)

3 - آن‏حضرت براى ترغیب مردم به جود و سخاوت این اشعار رامى‏خواند:

- چون دنیا به تو بخشید تو نیز همه آن را پیش از آنکه از بین برود، بر مردم ببخش.

- پس بخشش، نابود کننده آن نعمت هاى رسیده نیست و بخل نمى‏تواند آن نعمتهاى از دست رفته را نگاه دارد.

در حقیقت او پیش از آنکه گوینده خصال نیک باشد، عامل بدان هابود. داستان زیر از همین ویژگى امام حسین‏علیه السلام حکایت مى‏کند.

امام حسین (ع)

شجاعت و دلاورى‏

ما شیعیان بر این باوریم که ائمه معصوم ‏علیهم السلام به قلّه همه کمالات ‏انسانى رسیده و در رسیدن به هر کمالى از همگان گوى سبقت ربوده بودند.امّا شرایط خاصّ‏ اجتماعى که هر یک از ائمه‏ علیهم السلام در آن به سر مى‏برده‏اند، موجب مى‏شده تا صفتى مخصوص به همان اوضاع و شرایط در آن نمود بیشترى پیدا کند.

بنابر این مى‏توان گفت که هر کدام از آنان صفتى متفاوت‏از دیگرى داشته‏اند. صفت برجسته امام حسین‏علیه السلام، که وى را از دیگر ائمه متمایز ساخته، همانا شجاعت و دلاورى آن‏حضرت است.

هر گاه انسان واقعه کربلا را با آن صحنه‏هاى شگفت انگیز به خاطرمى‏آورد صحنه‏هایى که در آنها خون با اشک و بردبارى با مروّت و همدلى‏با فداکارى آمیخته بود، چهره قهرمان یکى از دلیر مردان این میدان یعنى‏حسین بن على‏علیه السلام در شکوهمندترین و درخشانترین شکل خود نمایان‏مى‏شود به گونه‏اى که اگر از توانایی‌هاى جنگى آن ‏حضرت که آن را دست به‏دست و سینه به سینه از پدران خویش به ارث برده بود آگاهى نداشتیم و یاآنکه در این باره مدارک و اسناد قطعى تاریخى در دست نداشتیم و اگر براین باور و اعتقاد نبودیم که رهبران معنوى مى‏بایست آیت خلقت ‏و معجزه خداوند باشند، چه بسا در بسیارى از حقایق ثابتى که عقل و اندیشه و ضمیر ما در برابر آنها سر تعظیم فرود آورده، گرفتار گمان‏ و تردید مى‏شدیم.

امام حسین‏علیه السلام در واقعه عاشورا در هر مناسبتى به میدان نبرد گام‏ مى‏نهاد و در میان تاخت و تاز اسبان براى یافتن جسد صحابى یا هاشمى‏که شهید شده بود به جستجوى مى‏پرداخت. و چه بسا تا رسیدن بر سر جسد یاران خود درگیری‌هاى بس خونین میان او و دشمنانش در مى‏گرفت.

هر یک از این درگیری‌ها و نبردها، خود یورشى بى همتا و دشوارمحسوب مى‏شد. مصیبت، خود از نیروى انسان و اراده او مى‏کاهد. گرسنگى وتشنگى او را فرسوده و ضعیف مى‏کند و توان او را کاهش مى‏دهدو گرماى شدید خود عامل دیگرى است که تلاش بیشترى از وى مى‏طلبد.

شکیبایى آن است که انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسخت‏ترین ‏حالتى بوده که انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى کرده است. امّا با این ‏همه آن‏حضرت شکیبایى ورزید، آن گونه که حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند

تمام این موارد، در روز عاشورا براى امام حسین به وجود آمده بود. امّابا این حال او نیم زرهى در برکرده بود و با یورش‌هاى شجاعانه خویش بردشمن درنده خوى مى‏تاخت. همچون صاعقه‏اى بود که چون فرود مى‏آمد،دلاوران سپاه دشمن را مانند برگ درخت، در اطراف خود به خاک‏وخون مى‏نشاند.

یکى از کسانى که در صحنه عاشورا حضور داشت، مى‏گفت:

"هیچ کس را دلیرتر از حسین ندیدم. چون یورش مى‏آورد، دشمنان‏ مانند حیوان ضعیفى که از پیش روى شیر مى‏گریزد، از مقابل او مى‏گریختند. بعلاوه اینکه فصیح‏تر از ایشان کسى وجود نداشت".

عقاد در این باره مى‏نویسد: "در میان نوع انسان هیچ کس دلدارتر ازحسین‏علیه السلام در روز عاشورا یافت نمى‏شود."(4)

بردبار حکیم:

1 - شکیبایى آن است که انسان در سخت ترین شرایط بر اعصاب خود مسلّط باشد. بى‏گمان امام در روز عاشورا در دشوارترین وسخت‏ترین ‏حالتى بوده که انسان در برابر ظلم و ستم پایدارى کرده است. امّا با این ‏همه آن‏حضرت شکیبایى ورزید، آن گونه که حتّى فرشتگان آسمانى از مقاومت دلیرانه و قدرت اراده و عزم پولادین وى به شگفت آمدند.

2 - یکى از خادمان آن‏حضرت مرتکب عملى شد که بر وى مجازات‏ لازم بود. امام دستور داد او را حد بزنند. خادم گفت: مولاى من(وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ )(و آنهایى که خشم و غضب خود فرو نشانند) امام ‏فرمود: رهایش کنید. خادم گفت: (وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ) (و از بدى مردم‏ در گذرند) امام فرمود: از تو گذشتم. خادم گفت:

(وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ)(و خداوند نیکو کاران را دوست مى‏دارد) امام فرمود: "تو در راه خدا آزادى و دو برابر مبلغى که پیش از این به تو مى‏دادم، به تو خواهم داد".(5)

 

پی نوشت ها:

1 - اعیان الشیعه - سیّد محسن امین، ص‏40 - 29.

2 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد.

3 - اعیان الشیعة، ج‏4، ص‏132.

4 - أبو الشهداء - عباس محمود عقّاد، ص‏46.

5 - الفصول المهمّة، ص‏159.



منبع: هدایتگران راه نور؛ زندگانى امام حسین ‏علیه السلام

آیة الله سید محمد تقى مدرسى؛ مترجم : محمد صادق شریعت

درباره مهدی چگونه می‌اندیشیم؟


شاید در همان لحظاتی که بر روی نیمکت پارک به تماشای بازی نوه‌هایمان نشسته‌ بودیم و به آینده‌ای که در پیش‌روی آنها قرار خواهد داشت فکر می‌کردیم و ناخودآگاه به دنبال تعریف تازه‌ای از خوشبختی می‌گشتیم ...


امام زمان (عج) جمکران

شاید در همان مسیری که هر روز ما را به محل کار می‌رساند و ما خواسته یا ناخواسته به ویترین کتاب‌فروشی‌ها نگاه می‌کردیم و اسم کتاب‌های «سرشت تلخ بشر»، «معنای زندگی»، «بینوایان»، «وقتی تو بیایی» و «تاریخ جنگ‌های جهانی» را دوباره زیر لب می‌خواندیم ...

شاید در همان اتاقی که روزهای زیادی برای انجام یک کار کوچک اداری به آن سرک می‌کشیدیم و هر بار می‌دیدیم که چگونه رابطه‌های میان آدم‌ها ضابطه‌ها را می‌بلعد و سپس آرزو می‌کردیم که کاش هیچ دوست و آشنایی در هیچ کجا نداشته باشیم ...

شاید در همان دقایق بسیاری که در ترافیک خشن و بی‌انتهای خیابان‌ها گرفتار می‌ماندیم و زنی با کودکی که در آغوش گرفته بود از ما اسکناسی طلب می‌کرد و ما پیش از آنکه به بیچارگی او فکر کنیم، در ذهن خود جامعه‌ای را تصویر می‌کردیم که در آن هیچ فقیری وجود نداشته باشد ...

شاید در همان زمانی که سخنران در سالن همایش دانشگاه درباره خطرات و تأثیرات ناشی از گسترش گازهای گل‌خانه‌ای و افزایش شکاف لایه اوزن بر حیات طبیعی و انسانی زمین صحبت می‌کرد و ما در فکر راه نجاتی برای این بحران بودیم ...

شاید در همان بعدازظهری که تلویزیون فیلم مرد عنکبوتی را به نمایش گذاشت و ما در پی قدرتی جادویی بودیم که از درودیوار شهر بالا رویم و مردم را نجات دهیم و مدام با خود می‌گفتیم که چه می‌شد ما هم قهرمان شهرمان می‌شدیم و همه دزدها و آدم‌بدهای جامعه را به خاک سیاه می‌نشاندیم ...

«امام‌مهدی» اسمی است که زیاد شنیده‌ایم و می‌شنویم و گویی تقدیر اینچنین رفته که آدم‌ها در آینده بیش‌ازپیش آن را بشنوند. با این وجود می‌توان اعتراف کرد که درباره او چیز زیادی نمی‌دانیم و همچنان گرفتار همان تصوراتی هستیم که در کودکی و نوجوانی درباره او، در ذهن ‌ما، به‌وجود آمده است

شاید در همان روزی که امام جماعت مسجد از وجود موعودی که در پایان تاریخ می‌آید و ظهور می‌کند تا جهان را پر از عدل و راستی کند سخن می‌گفت و اینکه در همه ادیان و مذاهب از آمدن او سخن رفته و از آرزوی بازگشت او گفتگو شده است ...

شاید در همان شب‌هایی که تا دیروقت در مغازه می‌ماندیم تا خان‌عمو حساب‌وکتاب یک‌ساله‌اش را به پایان برد و سهم امام و سادات را از مازاد درآمدش جدا کند و ما در این فکر فرورفته بودیم که این پول‌ها برای کیست و او اکنون کجاست و چه می‌کند ...

شاید در کلاس‌های درس مدرسه وقتی که معلم مجبور می‌شد برای توضیح بخش‌هایی از کتاب دینی که به زندگی امامان مربوط می‌شد حرف‌هایی بزند و ما هم مجبور می‌شدیم برای بازنویسی در برگه امتحان به آنها گوش بسپاریم ...

شاید در همان شب‌وروزهایی که همه مردم محله و شهر به جنب‌وجوش می‌افتادند و از بی‌حال‌ترین و خسیس‌ترین‌ها گرفته تا با کلاس‌ترین و تحصیل‌کرده‌ترین‌ها به دنبال راهی برای سهیم‌شدن در جشن‌ بودند و خلاصه دوسه‌روز تمام، همه‌جا صحبت شربت و شیرینی و گل و نورچراغ بود ...

شاید در سال‌های قبل از مدرسه‌رفتن که انبوه سوالات تمام‌ناشدنی ما اطرافیان را به ستوه درآورده بود و دغدغه تمام‌شدن دنیا و به پایان رسیدن زندگی باعث شده بود تا با نگرانی و کنجکاوی از آخر دنیا بپرسیم ...

شاید در همان کودکی که پدرومادرمان سعی می‌کردند اسامی امامان را به ما بیاموزند و ما نیز سعی می‌کردیم که دوازده اسم را در قالب یک شعر و یا همین‌طور پشت سر هم حفظ کنیم و برای همه تکرار کنیم و جایزه بگیریم ...

زیارت امام زمان (عج)

شاید در همان زمانی که ما هنوز به این دنیا نیامده بودیم و پدرومادرمان در نیمه‌شب میانه ماه شعبان از خدا خواستند که فرزندی به آنها ببخشد که مایه شادی و برکت زندگی‌شان باشد و قطرات اشک گونه‌های آنها را خیس کرده بود ...

و شاید در همان زمانی که خدا به فرشتگان گفت که می‌خواهم در زمین جانشینی قرار دهم و آنها از علت آن پرسیدند و نگران شدند و خداوند گفت که من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید و سپس آدم را آفرید و ما فرزندان او بودیم ...

«امام‌مهدی» اسمی است که زیاد شنیده‌ایم و می‌شنویم و گویی تقدیر اینچنین رفته که آدم‌ها در آینده بیش‌ازپیش آن را بشنوند. با این وجود می‌توان اعتراف کرد که درباره او چیز زیادی نمی‌دانیم و همچنان گرفتار همان تصوراتی هستیم که در کودکی و نوجوانی درباره او، در ذهن ‌ما، به‌وجود آمده است.

اینکه وقتی امام‌مهدی بیاید، دنیا سیاه می‌شود و او آدم‌ها را می‌کشد و آن‌قدر به این کار ادامه می‌دهد که خون کشته‌شدگان تا زانوی اسب او بالا بیاید، ذهنیت مسخره‌ای است که معلوم نیست چه کسی از کودکی در گوش‌ بسیاری از ما خوانده است. همچنین اینکه وقتی امام زمان بیاید همه‌چیز تمام می‌شود و زندگی انسان در این دنیا به پایان خود می‌رسد، ذهنیت غلط دیگری است که در بعضی آدم‌ها یافت می‌شود و جالب این‌که حتی بعضی نمی‌توانند میان ظهور امام‌مهدی و روز قیامت تفاوتی قائل شوند و گمان می‌کنند این‌دو هم‌زمان واقع می‌گردند!

البته تنها همین تخیلات و توهمات خون و قتل و کشتار و پایان سیاه زندگی نیست که ما را به یاد امام‌مهدی می‌اندازد. دلایل دیگری هم برای فکرکردن به امام‌مهدی وجود دارد که اساساً تلخ و سیاه و رنج‌آلود نیستند. شاید بخشی از توجه ما به امام‌مهدی به خاطر این است که می‌خواهیم درباره آینده بیشتر بدانیم و از این‌رو سعی می‌کنیم درباره وضعیتی که در آینده محقق خواهدشد و شکل و شمایل دقیق جامعه و جهان وعده ‌داده شده پرس‌وجو کنیم. وجود سختی‌ها، بی‌مهری‌ها و ناملایماتی که در زندگی ما به وجود می‌اید، می‌تواند دلیل دیگری برای توجه به امام‌مهدی باشد و باعث شود آرزوی برطرف‌شدن این مشکلات و طلوع خورشید سعادت‌مندی در درون ما شکل بگیرد.

با این‌ وجود، مسئله این نیست که هر کدام از ما دقیقاً چه‌موقع و چه‌گونه با «امام‌مهدی» آشنا شده‌ایم! مسئله این است که ما چرا درباره «امام‌مهدی» فکر می‌کنیم و اساساً درباره او چه فکر می‌کنیم؟

یاسرآئین

بخش مهدویت

ادعای زمان ظهور!

eddea-zohoor.jpg

آیا کسی می تواند ادعا کند زمان ظهور حضرت ولی عصر(عج) را می داند؟

سوال اینست که بعضی مدعی اند زمان ظهور حضرت ولی عصر(عج) را می دانند؛ علم به زمان ظهور حضرت ولی عصر(عج) چگونه حاصل می شود؟ ایا اصلا از طریق راه های شناخت که دراختیار بشر هست، می توانیم به زمان ظهور علم پیدا کنیم یانه؟ دراین مقال استدلال خواهیم کرد که بشر پنج راه برای شناخت پدیده ها دارد ولی درهیچ کدام ازاین پنج راه زمان ظهور معلوم نیست.

یک. راه وحی.

که خاص پیامبران است. بعضی شناخت ها از طریق وحی رسیده است ولی هیچ جا در وحی اشاره به زمان ظهور حضرت ولی عصر نشده لذا کسی نمی تواند با استناد به وحی بگوید زمان ظهور را می دانم. قرآن که وحی الهی است، هیچ جا تصریح به زمان ظهور نکرده است.

دو. راه الهام.

که خاص ائمه است. بعضی شناخت ها از طریق الهام رسیده ولی هیچ جا درسخنان ائمه اشاره به زمان ظهور نشده بلکه گفته اند ما اصلا زمان ظهور را تعیین نخواهیم کرد. امام صادق فرموده اند: "ما اهل بیت تعیین وقت نمی کنیم. نه برای آنچه  درگذشته اتفاق افتاده و نه برای آنچه در اینده اتفاق خواهد افتاد تعیین وقت نکرده و نخواهیم کرد". (1)

سه. راه عقل.

هیچ حا علوم عقلی نتوانسته اند زمان ظهور را تعیین بنمایند. شناخت عقلی می تواند قواعد و قوانین کلی را دراختیار ما بگذارد ولی درباره جزئیات پدیده ها مثل زمان دقیق روی دادن آنها سخن نمی گوید.

چهار. راه تحربه.

تجربه دو وظیفه دارد. یکی تبیین امور بالفعل مشهود و یکی دیگر پیش بینی امور بالقوه نامشهود. داشته ایم در بعضی علوم تجربی که سخنانی درباره پایان عالم و زمان ظهور گفته اند. دراین مورد چه باید گفت؟ اولا عموم آنچه علوم تجربی دراین باره گفته اند فرضیات است. آنها شواهدی یافته اند و براساس شواهد یافت شده، فرضیه ای درباره پایان عالم طراحی کرده اند ولی قطعیت ندارد. ثانیا درباره پایان عالم یک فرضیه تنها وجود ندارد بلکه چند فرضیه وجود دارد لذا توافق دراین مورد دیده نمی شود. ثالثا گزاره های تجربی همگی مشروط اند و درشرایط خاصی درست درمی آیند. اگرآن شرایط وجود نداشته باشد یا تغییرپیدا بکند طبیعی است که نتیجه عوض خواهد شد.

پنج. راه شهود.

بعضی ادعا می کنند به واسطه کشف و شهود کردن حال چه درخواب و چه دربیداری توانسته اند زمان ظهور حضرت ولی عصر را بفهمند ولی به سه دلیل شهود نمی تواند مجوز تعیین وقت ظهور باشد.

دلیل اول اینکه اصلا شهود، معیار باورهای دینی ما نیست. معیار باورهای دینی ما یکی عقل است و یکی دیگر نقل. شهود درشناخت باورهای دینی ما حجیت ندارد زیرا یک مسئله کاملا شخصی است و برای دیگران که آن را ندیده اند حجیت نخواهد داشت.

دلیل دوم اینکه خود عارفان گفته اند شهود ها بعضی اوقات شیطانی اند و بعضی اوقات رحمانی. بعضی شهود ها القاشده ی شیطان است و بعضی القاشده ی خداوند. (2) درقرآن آمده است که شیاطین می توانند به دوستان خود وحی بفرستند، وحی به معنی القائات و تلقینات پنهانی.{ان اشیاطین لیوحون الی اولیائهم}(3) برای تشخیص اینکه

کدام شهود شیطانی است و کدام رحمانی ، باید به وحی رجوع بکنیم چون وحی خطابردار نیست.اگرشهود باوحی مطابقت داشت رحمانی وگرنه شیطانی خواهد بود لذا ممکن است بعضی ها که می گویند شهود کرده ایم ودرشهود خویش متوجه زمان ظهور شده ایم، نادانسته و ناخواسته تحت تاثیرالقائات شیطانی قرار گرفته باشند.

دلیل سوم اینکه فرض بگیریم که کسی شهود کرده و متوجه زمان ظهور شده است؛ هم خود عرفا گفته اند که نباید اسرار رافاش بنماییم ،هم در روایات اهل بیت نبوی آمده است که امر ما اهل بیت را فاش ننمایید( 4) امام صادق فرموده است: امر ما اهل بیت پنهان و پوشیده است و هرکه آن را فاش بنماید خدا وی را ذلیل خواهد کرد. (5) و نیزفرموده است پوشاندن سّر ما اهل بیت جهاد درراه خداست. (6) زمان ظهور حضرت ولی عصر ،سّر اهل بیت است و آنانکه سّر اهل بیت را فاش بنمایند مورد عذاب الهی قرار خواهند گرفت. (7)

نتیجه اینکه برای آگاه شدن از زمان ظهور حضرت ولی عصر پنج راه  می تواند وجود داشته باشد ولی چون هیچ کدام ازاین پنج راه نمی تواند زمان ظهور را نشان بدهد لذا ادعای علم به زمان ظهور ، دروغ محض است.

نویسنده: میثم امانی

پی نوشتها

1-بحارالانوار – ج52 – ص104

2-مفاتیح الغیب – ص321

3-انعام-121

4-اصول کافی- ج 3-باب الکتمان - ص315 –حدیث4 و نیز رجوع کنید الغیبه نعمانی باب صون سّرآل محمد(ص)

5-اصول کافی – ج 3- باب الکتمان –ص320 – حدیث 15

6-اصول کافی- ج 3- باب الکتمان- ص320- حدیث16

7-اصول کافی- ج 3- باب الکتمان – ص317- حدیث8

واژه انتظار

 

واژه  انتظار

 

 

 

 

گفتند که تک سوارمان در راه است

از اول صبح چشممان بر راه است

از یازدهم دوازده قرن گذشت

تا ساعت تو چقدر دیگر راه است . . . ؟

 

http://groups.yahoo.com/group/DeleAria/join

 

انتظار،واژه ای است که معنای یک قاموس درآن نهفته است.

انتظار،یعنی رویش بالهای پرواز برتن کبوتران ناز.

انتظار، یعنی نگاه عمیق آدمی به ساحت خورشید فروزان.

انتظار،یعنی در آمیختن با ذات نور و درآویختن با هرشیطان کور.

انتظار،یعنی فرا بردن دست یاری به سوی پروردگارو درخواست مصرانه برای دیدار یار.

انتظار،یعنی تقاضای وضعیتی مطلوب درسراسر گیتی.

انتظار،یعنی دل سپردن به روشنایی آب و آفتاب و آیینه.

انتظار،یعنی آماده شدن برای پرواز به آسمان پاکی و فضیلت.

انتظار،یعنی بیزاری جستن از هرچه زشتی و پلیدی و تاریکی.

انتظار،یعنی پیوستن به همه نیروهای معنویت گرا،در همه جا.

انتظار،یعنی جنگیدن با همه تباهی ها و صلح کردن باهمه معارف

ونیکی ها.

انتظار،یعنی قرارگرفتن در سپاه حق وبرائت ودوری جستن از لشکرباطل.

انتظار،یعنی زنده ماندن برای یاری کردن گل بی خزان و خورشید بی غروب امام مهدی موعود(عج)

 

 

 

 

تهیه و تنظیم از  منتظر ظهور